از حدود سال صد هجری قمری دو رگه ها به صورتی نسبتا گسترده مطرح شدند. خلفایی مثل سلیمان و یا عمد دوم (ابن عبدالعزیز) که به فکر تحول و اصلاح وضع حکومت اموی در خراسان بودند، احتمالا می دانستند که جامعه اسلامی به ویژه خراسان از ابتدای ورود اسلام تا زمان آنها تغییر کلی یافته و یک طبقه از افراد، در نتیجه آمیزش توده عرب و ایرانی به وجود امده است. بیشتر دورگه ها از طرف مادر ایرانی و از طرف پدر عرب بودند (ابن عساکر، ۱۴۱۵، ج ۱۰، ۹٫ ج ۱۱: ۹۷-۹۸) این افراد از لحاظ نسبی هجناء نامیده می شدند. مفهوم این اصطلاح به معنای برتری پدر بر مادر شخص بود (اصفهانی، ۱۴۱۵، جلد ۴ چاپ ۴: ۵۱۴) دو رگه بودن برای برخی عرب هادر عهد اموی ننگ بود. سعید خذبند، حاکم خراسان عهد اموی،وقتی اسماعیل اسدی را به عنوان دو رگه مورد خطاب قرار داد، با هجوی از طرف وی مواجه شد، اسماعیل در شعرش گفت:
زعمت خذینه اننی ملط
لخذینه المراه و المشط
و مجاهر و مکاحل جعلت
و معارف و لجد ها نقط(طبری، ۱۹۶۷/۱۳۸۷، ج ۶ : ۶۱۴)
ترجمه خذینه می پندارد من دو رگه ام اما خود آینه و شانه دارد با بخور و سرمه و بر گونه اش نقطه ها است.
اما همیشه این گونه نبود در اواخر عصر اموی و اوایل عصر عباسی افتخار به نسب ایرانی و عربی نزد برخی از شاعران عرب وجود داشت. ابن میاده که اشعاری از او در مدح ولید بن یزید بت عدالملک و منصور عباسی ذکر شده است. در اشعاری به مادر ایرانی خود افتخار می کند. وی در شعری چنین می سراید:
انا ابن سلمی و جدی ظالم
و امی حصان اخلصت ها الاعاجم
نهار بن توسعه در اشعاری اشاره می نماید که بخشندگی به اعراب کم شده و به آن ها توجهی نمی شود. او از حاکم عرب خراسان می خواهد که از آمیزش و آمیختگی اعراب و بومیان جلوگیری کند و اشاره دارد که ما برای تو از بومیان بهتریم
افخظ ظننا و قدما
زهدنا فی معاشر الزهید
لذ لم یعطینا نصفا امیر
مشینا نحوه مثل الاسود
فمهلنا یا یزید بن الینا
و دعنا من معاشر العبید
نجی ء فلا تری الا صدودا
علی ان نسلم من بعید (طبری، ۱۳۸۷، ج ۶، ۵۲۸)
ترجمه :- گمان ما درباره وی به خطا رفت از روزگار پیش در کار آمیزش با مردم ناچیز بی رغبت بوده ایم، اگر امیری انصافمان ندهد چون شیران سوی او روان می شویم. ای یزید آهسته رو و به طرف ما برگرد و ما را از آمیزش با بردگان بر کنار دار می آییم و جز بی اعتنایی چیزی نمی بینیم و از دور سلام می کنیم.
اعراب یمانی که رقیق القلب تر هم بودند، بعضا نسبت به ازدواج با مضری ها در خراسان حساس بودند چنان که شاعری یمانی، زنی که با مضری ها ازدواج کند را نفرین کرده و تا پایان روزگار برای وی بدبختی و عذاب آرزو می نماید
لا بارک الله فی انثی و عذبها
تزوجت مضر یا آخر الدهد
خداوند خیر ندهد زنی را که با مردی مضری ازدواج کند و او را تا ابدالهر به عذاب گرفتار کند.
برخی از اشراف عرب و حاکمان خراسان برای تحکیم حکومت خود سعی در ازدواج با دختران بزرگان بومی داشتند. در اواخر عهد اموی نصر بن سیار برای تحکیم روابط با بومیان ایرانی با دختر یکی از دهقانان بهتر خراسانی ازدواج نمود (ترشخی، ۱۳۶۳، ۸۲) و با پدر زنش درباره امور مربوط به حکومت خراسان شمورت هم می نمود. ظاهرا دختری از خاندان کسری در زمان فتوح قتبیه بن مسلم دستگیر و نزد حجاج فرستاده شد و حجاج نیز وی را برای ولید فرستاد. خلیفه اموی با شاهزاده ساسانی ازدواج نمود و یزید سوم (یزید بن ولید بن عبدالملک) از وی متولد شد (طبری، ۱۳۸۷، ج ۶، ۴۷۶) یزید سوم در شعری به نسب ایرانی خویش از جانب مادر اشاره می نماید:
انا ابن کسری و ابن مروان
و قیصر جدی و جدی خاقان
الیس غلام بین کسری و ظالم
باکرم من نبطت علیه التمائم
منبع:
عباسی، علی اکبر. ازدواج های اعراب و خراسانیان در عهد امویان.