در ابتدای کتاب تاریخ ادبیات زبان عربی اثر حنا الفاخوری ترجمه عبدالمحمد آیتی در مورد بدویان در ادب جاهلی می خوانیم:
بدوی در محیط صحرایی خود غرق بود. صحرا دل و روح و همه وجود او را پر کرده بود و اندیشه و عاطفه و خیال او را به خود مشغول داشته بود بنابراین ادب جاهلی که ثمره جاهلی که اندیشه و عاطفه و خیال او بود رنگ صراحت داشت. طبیعت دهشتناک و زیبای سرزمینش بی هیچ حجابی در برابرش گسترده بود. به آشکارا همه نیرو و حرارت آن را حس می کرد و همواره با آن می زیست. تا ان جا که به ذهن او صراحت بخشید و اندیشه اش را روشنی داد و روحش را به جانب یقین متوجه ساخت. این صفای فکر در هنر او تاثیر گذاشت. به لفاظی نمی پرداخت خبالش دامنه وسیعی نداشت از واقعیت سخن می گفت و از طبیعت آن چنان که بود، از روی صدق و اخلاص حکایت می کرد و به دقت تصویرش می نمود، آن هم با بیانی ساده و خیالی قریب و فلسفه ای سطحی، گویی هر چه را می بیند بی هیچ اشکالی در بر می یابد و نیازی به شک و حدس و تامل ندارد.
بدوی همواره و در هر لحظه با طبیعت رو به رو بود: طبیعت بادیه که به سرعت دگرگون می شد و رنگ عوض می کرد و از ان ایمنی نبود. این طبیعت به او حضور ذهن و هوشیاری و احساس لطیف و شعور ی دقیق عطا کرده بود. از این رو ادب او ادب بدیهه است. به ایجاز گرایش دارد از ترکیب علمی و ترتیب منطقی به دور است.
صحرا نغمه ای یک نواخت و تکراری داشت موسیقی اش عبوس و خشن بود، این نغمه، این موسیقی در روح بدوی انقباض و اندوه پدید می آورد نغمه شعر او نغمه واحدی است که بر یک آهنگ تکرار می شود از ابتکار کم بهره است.
بدین گونه ادب جاهلی تصویری و ثمره ای زا تصاویر و ثمرات جامعه بدوی است. واژه های شعرش را در منتهای وسعت و دقت در اختیار قرار دارد. زیرا مدلول های آن چون شتر، چراگاه و علف از ضروریات زندگی اوست. هر گاه بخواهد از این میدان قدم بیرون نهد به تنگنا دمی افتد. و چون به وصف بادیه می پردازد از آن جا که تصویرات و تشبیهاتش از طبیعت و زندگی او مایه می گیرد سخنش گسترده و صادق و دقیق جلوه می کند.
الفاخوری، حنا.(۱۳۸۳). تاریخ ادبیات عربی. از عصر جاهلی تا قرن معاصر. ترجمه عبدالمحمد آیتی. چاپ ششم. .انتشارات توس. صص ۳۸-۳۹