وضعیت عامه

دنبال کردن اهداف خاص در طول یک دوره از زندگی، می تواند همواره با دشواری هایی همراه باشد که شخص را به این اندیشه بکشاند که تحمل بعضی مشکلات نمی ارزد. نداستن راه ها، در ابتدای امر، می تواند مشکلاتی را ایجاد کند. با این حال داشتن درک صحیح از موضوعات، می تواند زمانبر باشد. در یک دوره از زندگی می توان به مسائلی پرداخت که برای دیگران چندان اهمیتی ندارند، با این حال مهم پنداشتن موضوعات خاص می تواند انسان را از فاصله گرفتن” دور کند. انسان باید بتواند برای مدتی از معنای جا افتاده چیزی در بین مردم عامه، حتی خود زندگی فاصله بگیرد. گفت و گو داشتن با عامه مردم چندان نمی تواند در عمق درک بیفزاید اگر فرد دنبال این نباشد که موضع خود را تغییر دهد. موضع ما نسبت به زندگی می تواند به گونه ای تفاوت کند که دچار حوادث عوام پسند نشویم. منظور دور بودن از بعضی مفاهیم مانند گذشت” می باشد. حدی از گذشت می تواند ما را در امور مختلف یاری دهد. عامه ی بی گذشت در زندگی خود فرو می رود  و تنها در برابر حوادثی باید بایستد که خودش توانایی مقابله با آن را ندارد. متاسفانه باید گفت گاهی به حدی سرنوشت شخصی از عامه رقت بار است، که نمی توان تاثر خود را نشان نداد. عامه در درون خود فرو می رود، برایش تصمیم گرفته می شود و او درون لاکی فرو می رود که دیگر شناختش برای صاحبین اندیشه دشوار می شود.

عامه، خودش را به دست خودش تباه می کند، کاری از دست کسی بر نمی آید. سکوت آرام آرام، خانه و کاشانه او را می گیرد. کسی به دنبال این نیست که بخواهد او را از این سرنوشت نجات دهد. یعنی به کلی صاحبین اندیشه ناامید می شوند از این که عامه را بتوان از این وضع نابهنجار نجات داد. کسی به فکر او نیست. آگاهی او افت کرده و حالا باید به فکر این باشد که دسته دسته شود. یعنی همین برای آنها کافی بود؟ آری همین کافی بود. کسی می تواند پاسخ به این سوال را بدهد که قدری معاشرت با عامه داشته باشد، در عین حال ذهنیت خود را معطل ایده های عوامانه” نکند. آدمی باید خواست و علاقه مندی به فداکاری در درونش باشد. آدمی باید در حد خودش، فضای ذهنش را با این تفکرات متبرک کند.  لااقل از این حرفها خوشش بیاید. چه می شود کرد عامه است و به نظر می رسد که باید عمیق تر به این وضعیت او اندیشید. وضع عامه دشوار است و بهتر است صاحبین اندیشه بیشتر در مورد عامه بیندیشند و حتی بیشتر به کمک او بیایند.

 اگزیستنس، استدلالی سوژکتیو و مجموع خواستن واقعیت است، که تمایز بین چیز های واقعی را از چیز های افسانه ای به وجود می آورد. اگزیستنس، آگاهی از بودن است، که الهام بخش دانش عرفی و دانش علمی است. اگزیتنس خود را ملغی می کند، اگر ادعا کند که می داند آنچه انسان در مجموع چیست. ممکن است. غیر ممکن است تا تشریح تجربی کامل از جهان انجام شود و بودن برینی وجود ندارد که ما را کمک کند تا آن را توضیح دهیم. ما به دنبال این می باشیم که پوچی و غیر هوشمندی در قبال جهان به بحران هویت می انجامد، که انسان را غیر قابل درک تحویل می کند(Renders)

اگزیستنس تجربی است و واقعیت غیر عینی از خود-بودی است. هویت خود، خودمختاری شخصی، آزادی اگزیستانسیل، قابل اعتماد بودن و بحران هویت نامعین است، هویت- خود ، تحقق اگزیستانس است. بشر باید “اگزیستانس ممکن را از طریق هویت- خود نمایش دهد. اگزیستنس، آزادی بنیادین تصمیم است و مسئول کنش انسانی است. اگزیستنس، تاملی روی افق زندگی است و پذیرش ممکنات است. گرچه آزادی محدود با موقعیت ها می شود که “من” قدرتی برای تغییر آن ندارم. من از والدینی معین زاده شده ام، در مکانی خاص و تحت پیامد های خاصی. من نه این عوامل را انتخاب نمی کنم و نه قدرت ان را دارم تا آنها را تغییر دهم. من متمایل نیستم که در معرض بیماری ها، درد ، رنج کشیدن، مرگ یا شکست قرار گیرم. این ها به سادگی عامل هایی را محدود می کنند که بر تجربه انسانی تاثیر می گذارند و او را به ناامنی تحویل می کنند.

منبع:

Osebor, Ikechikwa Monday. Grace, Ogelen (2022) Identity Crisis and Self-Identity: A Reinterpretation of Karl Jaspers’s Transcendental Philosophy and Existenz NIU Journal of Social Science Nexus International University 3007-1682; 8(4): 131–۱۳۴

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *