مقدمه ای از رالف دارندورف بر مفهوم طبقه

مفهوم طبقه، هرگز مفهومی امن و بی گزند، برای مدتی طولانی نبوده است. به خصوص وقتی از مفهوم طبقه در زمینه انسانها و شرایط اجتماعی آنها استفاده می کنیم، گویی این مفهوم یک ماده انفجاری عجیب و غریب می باشد. منطقیون، وقتی بین ” طبقه ” ی {هر یک از} احکام یا مقولات خود، تمایز قایل می شود، مرتکب ریسکی نمی شوند، زیست شناس نیز نیاز ندارد تا در مورد “طبقه بندی” ارگانیسم های مورد مطالعه خود، نگرانی داشته باشد – اما اگر جامعه شناس، مفهوم طبقه را به کار برد، نه تنها باید محتاطانه تشریح کند که می خواهد این مفهوم را در کدامیک از معانی وسیع آن، استفاده کند، بلکه باید انتظار نقد هایی را داشته باشد که کمتر بینش علمی دارند و بیشتر پیش داوری سیاسی هستند. همانطور که لیپست و بندیکس گفته اند : ” اغلب، بحث های مربوط به تئوری های متفاوت طبقه، جایگزینِ آکادمیک، برای تضاد واقعی در محور سیاسی می باشند. ” (۵۵, p. 150)
باید نشان دهیم که ریشه این شوربختی و سردرگمی و ناروایی، در کدام قسمت از قضاوت ما درباره واقعیت ها و ارزش ها، می باشد. ما باید در ادامه، راه ها و ابزارهایی را پیدا کنیم تا مفهوم و نظریه طبقه را به ابزارهای مفید تحلیل جامعه شناختی جوش دهیم و البته این کار، بدون نقد های ارزیابیِ افراطی باشد. گرچه در این قسمت از بحث، باید دوباره از این واقعیت شروع کنیم که استفاده از مفهوم طبقه، می تواند باعث انواع زیادی از سوء تفاهمات شود.
مفهوم طبقه در طول تاریخش، تغییرات قابل توجهی در معنایش، داشته است. وقتی بازرس های رومی، واژه کلاسیس را برای تقسیمِ جمعیت به گروه های مالیاتی مختلف، استفاده می کردند، آنها از آینده پرحادثه ی این مقوله بی خبر بودند. با این حال، همین طبقه بندی آنها، باعث شده تا امکان تمایز دادن به منظور ارزیابی، در کارشان فراهم آید. در یک سوی طبقه بندی آنها ، “با پشتکارها” قرار داشتند که ۱۰۰۰۰۰ مورد همانند{از افراد}، در این گروه طبقه بندی می شدند.
در آن سوی طبقه بندی بازرسین رومی، پرولتاریا قرار داشت ، که تنها ” مالکیت ” آنها، فرزندان متعددشان- کودکان پرولتاریا – بودند – که فقط لومپن پرولتاریا آن هم با امتیاز بالا ، در این مورد، {یعنی تعداد فرزند} آنها را شکست می داد. {منظور ما بچه های لومپن پرولتاریا می باشند،} همان هایی که به قول معروف، با سر هایشان شمرده می شدند.
{در مثالی دیگر از طبقه بندی باید بگوییم که} اگر اصطلاح آمریکایی ” براکت درآمد ” را مورد بررسی قرار دهیم، در می یابیم که از لحاظ منشا، چیزی بیش از یک مقوله آماری نمی باشد. با این حال، همین اصطلاح، به آسیب پذیر ترین نقطه ی نابرابری اجتماعی اشاره دارد. { در ادامه مثال ها} از این حقیقت نیز نگذریم که طبقات رم باستان، جمعیت را به چیزی بیش از واحد های آماری تقسیم می کردند. {و شاید در مثالی دیگر برای روشن تر شدن موضوع} ، وقتی نوجوانان می گویند ” فیلم با کلاس بود” ، منظور آنها این است که از طبقه بالا یا درجه یک می باشد . به طور مشابه، اینکه بگوییم یک رومی، کلاسیس(classis) یا کلاسیوس(classius) بود، بدین معنا می باشد که او به طبقه اول (prima-class) تعلق داشت. {و در اینجا} منظور طبقه بالاتر می باشد– که البته {گاهی} با این اصطلاح، ممکن است {او را دست بیندازند و منظورشان این باشد که}او را به صراحت یک پرولتاریای “طبقه پنجم” توصیف کنند.
از زمان گلیوس ، ما صفت کلاسیوس را برای هنرمندان ” درجه یک” و آثار هنری به کار می بریم. کاربردی که در واژه ی مورد نظر ما یعنی کلاسیکال(classical ) باقی مانده است و به نویسندگان این آثار و هم چنین زمانه ایشان اشاره دارد : به قول معروف: آنها در قدمتی کلاسیک می زیستند.
اما وقتی اخیرا جامعه شناسان، این واژه را به یاد آوردند، آنها به طور طبیعی، به دلالت ضمنی ای در ذهن خود اشاره داشتند که اندکی متفاوت بود.
در ابتدا که واژه طبقه مورد استفاده قرار گرفت- به عنوان مثال فرگوسن (۲) و میلر (۱۵) در قرن ۱۸ از این واژه استفاده می کردند- نویسندگان، به سادگی از این واژه، برای تشخیص قشر اجتماعی استفاده می کردند. همین قشرهای اجتماعی که باید بگوییم، امروزه، رده یا ثروت ، وجه مشخصه آنها می باشد.
بدین معنا، واژه طبقه می تواند در همه زبان های اروپایی، در اواخر قرن ۱۹ یافته شود. در قرن ۱۹ مفهوم طبقه، رفته رفته، وضوح و گستره معین تری دست یافت. در این زمان، آدام اسمیت ، قبلا در مورد طبقه فقیر و طبقه کارگر صحبت کرده بود. می بینیم که در آثار ریکاردو و اور ، سن سیمون و فوریر و البته مارکس و انگلس، ” طبقه کاپیتالیست ” در کنار “طبقه کارگر ” ظاهر می شود. اصطلاح “ثروتمند نیز در کنار طبقه فقیر و اصطلاح “بورژووازی در کنار “پرولتاریا” قرار می گیرد، (که مفهوم طبقه اجتماعی، با ریشه های رومی آن را، به همراه داشتند.) این مفهوم خاص از طبقه اجتماعی، ابتدا در میانه قرن نوزدهم استفاده شد، و البته تاریخ، آن همانند اجتماعی که برای آن طراحی شده بود، پرحادثه بود. حال که، رهسپار سفری انتقادی در این تاریخ می شویم، به نظر مفید می رسد که ابتدا به ارزیابی معنا و اهمیت مفهوم ” کلاسیک” طبقه، همان گونه که کارل مارکس آن را فرموله کرد، بپردازیم.

منبع : رالف دارندورف: تضاد و تضاد طبقه در جامعه صنعتی

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *