اینکه فرا روایت ها را باید کنار بگذاریم دلیل نمی شود که جوجه روایت ها(آنچه بعضی می خواهند در ایران رواج یابد) برای ما لن ترانی بخوانند. (بستگان ساسان)
بوردیو سر دسته گروه مخالفین پست مدرنیسم بود، او می پنداشت پست مدرنیسم خطر ناک است. چرا که این نظریه مفاهیمی را مخدوش می کرد که بشر در طول پیشرفت و تمدن خود ساخته بود. برای مثال حکومت ، رفاه اجتماعی ، جامعه و حقیقت از جمله این مفاهیم بودند. روش بوردیو ایجاد زبان فلسفی- مفاهیم اصلی – بود که در تقابل با زبان روزمره قرار می گرفت و نیز توجه به این نکته بود که زبان روزمره از توضیح فرایند اجتماعی کل گیری زبان، ناتوان است. (گرنفل، ۱۳۸۹، ص ۷۲)
ببین عزیز رفیق! همین چهار تا مفهوم لکنته را برای تفسیر تاریخ داریم…اخیرا هم بستگان ساسان مفهوم امنیت را پیش کشیده!!! بیخود نقشه نکش! در مضحکه ایران امروز که به خیال بعضی ما همراه با کاروان پست مدرن می توانیم با کلک از بزرگی مدرنیته فرار کنیم، ما در این جا با یک کمدی طرف هستیم که البته ویژگی های خود را دارد. تصور نگارنده در این است که ما با این کارها سر از نیهیلیسم در خواهیم آورد. ذکر این نکته از هگل درباره این کمدی مفتضح الزامی است:
در کمدی، درستی فضایل کلی دوباره توجیه می شود ولی به شیوه ای دیگر. کمدی، ارزش فضیلت اخلاقی را با رسوا کردن پوچی و بیهودگی رذیلت اخلاقی ثابت می کند. کمدی، به طور کلی، از دو حال بیرون نیست: یا قهرمان آن در پی غایتی بی معنی و پوچ و بیهوده است که به حکم پوچی و بیهوده است که به حکم پوچی و بیهودگی خود تباه و نیست می شود و یا آن که غایتی به راستی پر ارج دارد و شخصیتش بی مایه تر و پست تر از آن است که بتواند یاور او در احراز آن غایت باشد، از این رو لافهایش به رسوایی می کشد. (استیس، ۱۳۸۱، ص ۶۷۲)
پی نوشت:
تفکرات بعضی (تاکید می کنم بعضی و نه همه) پست مدرن ها در ایران مانند این است که بخواهی یک قمار را در یک کوچه باریک و تاریک و بن بست و نمور و با هزار صفت دیگه ببری…بعد ببازی …یارو رو خفه کنی… توی راه بازگشت و یا شاید هم فرار هم دنبال این باشی که هیچ راه حل مسالمت آمیز مساله از سوی کس دیگری که با او قتل را در میان می گذاری، پیشنهاد نشود! (یه جورایی لاف پیروزمندی هم بزنی!) بد نیست از سر مطایبه…شوخی و جدی…سراغی از کانت در زمینه این جور بازی ها و ورزش ها بگیریم:
کسی که در بازی باخته است، ممکن است از دست خودش و بی احتیاطی اش عصبانی باشد. ولی اگر بداند که در بازی تقلب کرده است(حتی اگر چه از این طریق به بردی دست یافته باشد.)، همین که خود را با قانون اخلاق مقایسه کند ، قطعا از خودش متنفر خواهد بود. پس، این باید چیزی متفاوت با اصل سعادت فردی باشد، زیرا ، آدمی باید دو معیار متفاوت در اختیار داشته باشد وقتی ناگزیر به خود می گوید: ” من انسان پستی هستم هر چند که جیبم را پر کردم ” و وقتی که خود را تحسین می کند و می گوید :” من انسان دور اندیشی هستم، زیرا ثروتم را افزایش داده ام” (کانت،۱۳۸۵، صص ۶۵-۶۶)
توماس کوهن نیز معتقد است:
…اما پسامدرنیسم نوزادی بود که مرده به دنیا می آمد. در واقع، همچنان که بی بند و باری فرهنگی پس از “مرگ خدا” در سده نوزدهم هرگز به فرایند حاکم بر تمدن بشری تبدیل نشد. ولنگاری اندیشگی پسا مدرن نیز هرگز نتوانست از حواشی دنیای تفکر به مراز اندیشه خلاق رسوخ کند. پسا مدرنیسم، نه جاگزینه ای برای تفکر به مراکز اندیشه خلاق رسوخ کند. پسا مدرنیسم، نه جاگزینه ای برای تفکر کلاسیک فلسفی، بلکه سوء تفاهمی ناشی از عدم درک تحولی دورانساز بود که در سده بیستم در عرصه خلاقیت اندیشه رخ داده بود. آنچه در پایان این سده، محو و ناپدید می شد، فلسفه نظام ساز بود؛ (کوهن، ۱۳۸۷، ص۱۴)
منبع:
استیس، والتر ترنس (۱۳۸۱) فلسفه هگل . ترجمه حمید عنایت انتشارات سروش.
کانت. ایمانوئل. (۱۳۸۵) نقد عقل عملی. ترجمه انشاء الله رحمتی. انتشارات نورالثقلین.
کوهن، توماس اس. (۱۳۸۷). ساختارهای انقلاب علمی. ترجمه عباس طاهری. نشر قصه.
گرنفل، مایکل.(۱۳۸۹) مفاهیم کلیدی بوردیو. ترجمه محمد مهدی لبیبی. نشر افکار.