دیرینه ولی ناآشنا اردیبهشت ۴, ۱۴۰۳اردیبهشت ۴, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی بی دغدغه بی خیال می روند عابران هر روز عابران دیرینه ولی نا آشنا نگاه آشفته شان به خیابان تو را فرا می ادامه مطلب
بی اهتمام فروردین ۲۹, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی بیرون از هر دایره شناخت بی آثار و بی اهتمام می رود آن که بی گناهی می داند بی سرنوشت نوشتن انشای زندگی ادامه مطلب
باغی نمی روید فروردین ۱۳, ۱۴۰۳فروردین ۱۳, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی در نبودن در نداشتن باغها نمی رویند البته که سینه های بعضی به اصطلاح مملو از شکوفه ها می شوند سر از اشعار ادامه مطلب
همسان می وزند؟ فروردین ۱, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی همسان می وزند بادهای دوردست همسان می خندند غنچه گل در دشت های همین بغل؟ چه آرزوی بلندی دارد چه شوقی دلپذیر آن ادامه مطلب
صبحگاه اسفند ۲۹, ۱۴۰۲فروردین ۲۳, ۱۴۰۳مهزیار کاظمی روز های بی حزن عاقبت روز مرگی می آورد روز های بی شادی پرطنین در کالبد در درون همه را کنار هم می ادامه مطلب