بد نیست که کمی بیشتر در مورد خودت به خودت توضیح بدهی. نمی توان توضیح ندادن در مورد خود و نداستن در مورد بسیاری چیزها را تحمل کرد. دنیای اطراف ما می تواند، دنیایی پر از ترکیبات مختلف آدم ها باشد. هر شخص برای خود، عنصری در وجودش دارد که باید او را بهتر شناخت. هر کس جوهره ای دارد. تلاش برای شناخت ترکیب عناصر هر فرد می تواند در نوع خود جالب باشد. بعضی ها تلخند و این بر می گردد، به این که در درون یک فرد عناصری وجود دارند که باعث می شود او تلخکامی خود را به دیگران نشان دهد و حتی فرافکنی کند. شناخت روز به روز، می تواند به ما کمک کند تا فعل و انفعالات روح هر شخص را دریابیم، آشنایی با بسیاری از چیزها می تواند باعث شود تا ترکیب تلخکامی و بدگویی افراد، منجر به ظهور عنصری در فرد شود که هر چه حال خوش در اطرافیان به راحتی از بین ببرد، بسوزاند و حل کند.
دنیای خود ما است که به خطر می افتد. وقتی به موقع در مورد بعضی چیزها با شخص مورد نظر خود صحبت نمی کنیم و بعد پشیمانی و سرگردانی ما را فرا می گیرد. ما با غم به طور روزمره طرف می شویم و می بینیم که از پس آن بر نمی یاییم. یعنی همیشه برای خود غروری داشته ایم که نمی نشینیم پیش خودمان تجزیه و تحلیل کنیم که آیا فلان شخص، به درد زدودن غم هایمان می خورد یا خیر. بیشتر اوقات اسیر ایده آل ها می شویم و ذهنمان را با اوهام در مورد آینده پر می کنیم و بدین ترتیب، دقت را از دست می دهیم. بی دقتی در زندگی باعث می شود عقب نشینی کنیم. سر از کارهای جدید در می آوریم. حتی به آنها عادت می کنیم و آن ها را دارای مزایایی برای خودمان می بینیم. کارهایی که زیاد ربطی به ما ندارند. شغل هایی که زیاد ربطی به ما ندارند. حتی دیگر توان انجام کار علمی را مثل قبل نداریم. چون اندوه باعث می شود همه چیز را از دست بدهیم. آری، انسان تحلیل می رود، اگر با حودش رو راست نباشد، البته تلاش برای شناخت نگاه دیگران به زندگی اش، می تواند موثر باشد و حداقل مانند امروز که این متن نوشته می شود، نهیبی باشد. نهیبی که انسان را متنبه کند و لااقل چیزی بنویسیم و به اطرافیان خود اعلام کنیم که اشتباه کرده ایم و نتوانسته ایم آنچه را که باید به اندازه کافی برای کسی فراهم کنیم و الان دیگر باید افسوس سال های سپری شده را بخوریم.