افلاطون اندیشه ای را مبدا استدلال خود قرار می دهد که پیش از او متفکران دیگر به میان آورده اند، و آن اندیشه این است که تا آنجا که می توانیم دید هر چیز از ضد خود پدید می آید. هراکلیت( در قطعه ۸۸ باقی مانده از او) می گوید : “چیز واحد هم زنده است و هم مرده هم بیدار است و هم در خواب، هم جوان است و هم پیر. این چون دگرگون می شود، آن می گردد و آن چون دگرگون می شود این می گردد.” مراد این است که هر صیرورت، حرکتی است میان اضداد. مثلا بذر گیاه در زمین فرو می رود و می میرد ولی بذر مرده گیاه پدید می آید (بورمان، ۱۳۸۷، ص ۱۱۸)
بورمان، کارل.(۱۳۸۷).افلاطون. ترجمه محمد حسن لطفی. نشر طرح نو