در مضمون های اطراف ما همیشه نوعی تکرار وجود دارد. اندازه و نحوه رعایت آن برای برقراری تعامل با جامعه می تواند نشان دهنده این باشد که ما قرار است با هم زندگی کنیم. وجود مسائلی مانند “اندازه” نشان می دهد که افراد قرار است در کنار یکدیگر به مسائلی به بپردازند که حتما برای آینده آنها و تصمیم گیری در مورد این که یک فرد چگونه می تواند وارد جامعه شود یا از آن خارج شود، اهمیت دارد. منظور این است که مبانی حقوقی یک جامعه در مورد فرد همواره وقتی شکل می گیرد که فرد به مساله “اندازه” حساس باشد. حساس بودن افراد به مقوله مانند “اندازه” ما را به نوعی سعی فرا می خواند. سعی و اهتمام این باید باشد که قوانین منطقی و جهان شمول این بررسی “اندازه” را پیدا کنیم. قوانین منطقی در ذهن افراد مختلف، یکی است. در واقع منطق ذهن در برخورد با مساله “اندازه” بین همه یکسان است. از این رو حس وقتی به کمک ما می آید، به شهود دریافته می شود که اندازه از اولین موضوعاتی که به ذهن می رسد. دیگری رنگ است. که در این جا به آن نمی پردازیم. حسیات وقتی به کمک ما می آیند که منطق ذهن ما در اطلاق یک مقدار و یا اندازه با بقیه مردم یکی باشد. همین حسیات است که می تواند بر مبنای یکی بودن “اندازه” ، در باب حق دیگران در هنگام تقسیم یک شی با اندازه های مختلف در بین یک دیگر به ما کمک کند. حق در انصاف به این صورت نمود پیدا می کند که “اندازه” به صورتی درک می شود که متناسب با کار و میزان تاثیر هر شخص باشد. توفیق در دست یابی به اندازه مشخص و مورد تمسک توسط همه برای دستیابی به احساس انصاف در ذهن، می تواند ما را یاری دهد که سنگ روی سنگ بند شود. روزی که “اندازه” بین افراد مختلف مفهوم یکسانی نداشته باشد، روزی است که باید گفت قوانین منطقی در بین اذهان مختلف دیگر به طور مشترک نیست و در واقع نمی تواند چیزی در این باره گفت. در عین حال تلاش ما در جمع آوری و بهتر بگوییم گرد آوری اطلاعات در مورد یک شی به گونه ای می تواند سامان یابد که سازماندهی آن شی را بر حسب اندازه و سایر مقوله هایی که تا حدی برای همه اذهان آشکار هستند، بهبود یابد. استقرا همواره بر مبنای این مقوله های یکسان در بین ذهن های مختلف شکل می گیرد. ذهن هایی که البته خاصیت یکسانی دارند. ذهن استقرا کننده به دنبال تابعی است که توصیف کننده آینده گردآوری شی مورد نظر در تحقیق باشد. از این رو ریاضیات تلاش می کند تا لااقل یک نوع از کمیات را به ما نشان دهد که بر حسب آن شی مورد نظر را بدست می آوریم. این کمیت می تواند زمان باشد. یعنی ما به دنبال تابعی هستیم که در استقرای خود، مثلا شی را در یک فاصله زمانی، هر چند وقت یک بار مشاهده می کنیم. بعد از این که توانستیم رابطه مشاهده شی را با زمان طبق یک نظم و یک تابع ریاضی نشان دهیم. آن گاه می توانیم امید داشته باشیم که گردآوری اطلاعات ما با این تابع ریاضی و مشاهده مکرر و مداوم آن شی در طول زمان، همواره حالتی ثابت از نظم را داشته باشد.
حق، در این جا شکل می گیرد که فرد حاضر در یک کار، روی یک شی به چه میزان اثر گذاشته است و حسیات ما را مطبوع گردانیده و به هدف کارایی آن در زندگی عادی نزدیک کرده است. هر چه یک فرد در امتداد دادن حضور یک شی در زندگی عادی ما، تلاش بیشتری را داشته باشد یا حتی کیفیت حاصل از آن را بهتر برای ما تدارک ببیند، آنگاه می تواند از نتایج و پاداش حاصل از توجه ما به حضور این شی در زندگی عادی و هر روز بهره مند شود. بنابراین چاره ای جز این است که در زندگی هر روز سرعت را مد نظر داشت. سرعت همواره بر ضد “شتابناکی“ است. این جمله قدری مبهم است. منظور از شتابناک بودن، نوعی دست انداختن افرادی است که تلاش می کنند تا تغییرات مداوم چه در کیفیت و چه در کمیت حضور یک شی در زندگی هر روز و عادی را، با نوعی هیجانات زودگذر ترمیم کند. این کار بی اخلاقی است. در عوض با استفاده واژه “سرعت“، به همه اطمینان می دهیم که در همه سطوح فنی شی این مساله مد نظر قرار گرفته شده است که یک شی باید حتما همیشه در زندگی عادی حضور داشته باشد. حضور سر وقت یک شی از عناصری است که حتما به ما حق می دهد تا نسبت به حق دادن به صورت “مختلف” و “با اندازه های مختلف” بین افراد مختلفی که در شکل دادن و تدارک دیدن و مهیا کردن یک شی در زندگی ما نقش دارند، خودمان و دیگران را قانع و راضی نگه داریم. حق باید به صورت های متفاوت و در اندازه های مختلف پخش شود. در غیر این صورت، وارد مساله ای غیر اخلاقی شده ایم.