چند خنده
بدهکاری
چند بیراهه
نیامده، نخورده و ندیده
شاخ ندیده می رود
خودرویی که با همین مقدورات در نظر گرفته شده بود.
شارژ و بی اختیاری
همین چیزها است که ما را بی انتها می کند
ابتدای خمیر شده
پیشکش
پیش تو پیشکش
می رود به نبود خمیر شدگی
آفتاب و خلق و خو
این دو امشب برنده اند
شارژ بی خیالی
همین دم ارزان است
و بیهودگی چه نعره های بلندی می کشد
گقتم پیشکشت
پیشکش خودت
نبود آه، نبود شناخت
نفس تازه کن
بقیه اش را وقت هست، هرزه بگویی
تابلو ندیده می رود
شاخی که سوی ماشین و مقدورات می رود.
محفوظات، برای همیشه من را ترک کرده اند.
مهزیار کاظمی موحد