بدون اشاره به روش ارسطو شرح اندیشه سیاسی او کامل نخواهد بود. ارسطو را می توان نخستین دانشمند علم سیاست دانست. و با افلاطون ئموافق بود که سیاستمدار باید قادر به ایجاد دولت کمال مطلوب باشد و می گفت قواعد، اصول، و به قوانینی که کمک می کنند تا به کمال مطلوب دست یافت، اهمیت دارند، اما چون انسان ، به خویشتن خود، همه اجزای عدالت را نمی تواند در اجتماع خود برقرار کند، بنابراین هدف اصلی دانشمند سیاسی و سیاستمدار آن است که بهترین دولت قابل عمل را تاسیس کند، دولتی که بیش از توان انسان از او خواهان فضیلت و توانایی نیست. در واقع باید به اصلاح تدریجی دولت موجود رو آورد و از تاسیس دولت جدید، کامل یا غیر آن خودداری کرد. ارسطو و افلاطون موافق بودند که دولت برای انسان ضروری است. انسان فقط در دولت می تواند زندگی کاملی داشته باشد و عملی کردن استعداد های خود را ممکن بیابد. دولت کامل به انسان هم کمال می بخشد، اما اگر دولتی کامل نباشد، تا آنجا که ممکن است انسان در این راه بکوشد. هر دولتی بهتر از بی دولتی است. هرج و مرج ، که اجتماع را از هم می پاشد، انسان را به حد موجوداتی شبیه به حیوانات تنزل می دهد.(عالم، ۱۳۸۹، ۱۱۸)
ارسطو اخلاق را شاخه ای از علم سیاست می داند، بدین لحاظ، اخلاق، علم دقیقی نیست. ما فقط می توانیم آن در جه از دقت را که ذات این موضوع اقتضا می کند، از آن انتظار داشته باشیم. ما از اخلاق، توقع دقت منطق یا فیزیک را نداریم. اگر بپرسیم که خیر برین انسان چیست، ارسطو می گوید: اگر پاسخی متفق علیه بخواهیم، می گوییم، نیک بختی است اما هنگامی که بپرسیم نیک بختی چیست، در خواهیم یافت که مردم در این باره اختلاف نظر دارند. برخی نیک بختی را با شهرت، برخی با لذت و برخی دیگر با قدرت یکی می دانند(پینکین، ۱۳۸۱)
امروزه دیدگاه ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس مهم ترین و مشهورترین نظریه در سعادت گروی اخلاقی محسوب می شود ارسطو در بحث از سعادت ابتدا در صدد اثبات غایتمند بودن افعال و سپس وحدت این غایات بر نمی آید از نظر او “هر فعالی و از جمله افعال انسان دارای غایتند. بنابراین هدف از اخلاق و کسب فضایل از دیدگاه ارسطو رسیدن به سعادت است. وی فضایل اخلاقی را شرط لازم برای رسیدن به سعادت می داند. هر چه شرط کافی نمی داند. این معنا که فضایل برای حصول سعادت لازم و ضروری اند در خود تعریفی که ارسطو از سعادت به دست می دهد. مشهود است. چرا که ارسطو سعادت را “فعالیت نفس مطابق با فضیلت” تعریف می کند.(ملایوسفی و شیرخانی، ۱۳۹۲)
ارسطو فضیلت اخلاقی را چنین توصیف یا تعریف می کند: استفاده و قابلیتی برای انتخاب، که اساسا عبارت است از حد وسط که با قاعده ای نسبت به ما معین می شود. یعنی قاعده ای که به وسیله آن یک انسان عاقل آن حد وسط را معین می کند) پس فضیلت قابلیتی است برای انتخاب بر طبق یک قاعده ای که به وسیله آن یک انسان عاقل آن حد وسط را معین می کند.) پس فضیلت قابلیتی است برای انتخاب بر طبق یک قاعده یعنی قاعده ای که به وسیله آن یک انسان در حقیقت با فضیلت که دارای بصیرت اخلاقی است انتخاب می کند. ارسطو داشتن حکمت عملی یعنی توانایی و قابلیت تشخیص عمل درست در اوضاع و احوال معین را برای انسان با فضیلت ضروری تلقی می کند و در نظر ارسطو ، آنان با تدبیر و دور اندیش کسی خواهد بود که ببیند برای یک انسان در مجموعه ای از اوضاع و احوال چه چیزی نیک و خیر است و باید ببیند منافع حقیقی طبیعت انسانی در آن اوضاع و احوال چیست.(محمدی ۱۳۸۴)
در اندیشه سیاسی ارسطو عدالت به معنای عام، یعنی رفتار فضیلت آمیز نسبت به افراد جامعه و این رفتار را قانون دولتشهر معین می کند در حکومت مطلوب ارسطویی ، این قانون در جهت تأمین خیر اعلی یعنی سعادت دولتشهر توسط حکمایی که دارای فضیلت حکمت عملی هستند وضع شده است قانون خردی است از هوس ها پیراسته رای تربیت افراد جامعه، ایشان را به رفتار فضیلت آمیز ملزم و از رذایل نهی می کند در این حکومت شهروند خوب همان فضایل انسان خوب را داراست وی دارای فضیلت عدالت است و در بهره مندی از مزایای اجتماعی انصاف را رعایت می نماید(ذوالحسنی،۱۳۸۵)
ذوالحسنی فرزانه (۱۳۸۵).مبادی نظریه عدالت ارسطو. مشکواه النور ۱۳۸۵ شماره ۳۴
پینکین کالوین. (۱۳۸۱).اخلاق نیکوماخوس ارسطو . ترجمه علی حقی. پژوهش های فلسفی – کلامی، پاییز و زمستان ۱۳۸۱ – شماره ۱۳ و ۱۴
عالم، عبدالرحمن.(۱۳۸۹). تاریخ فلسفه سیاسی غرب(آغاز تا پایان سده های میانه). دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی. ص۱۱۸
محمدی، سید محمد هادی.(۱۳۸۴) اعتدال در اخلاق ارسطو .فروغ اندیشه ۱۳۸۴ شماره ۱۲ و ۱۳
ملایوسفی مجید ، شیرخانی، ام لیلا (۱۳۹۲). رابطه فضیلت و سعادت از نگاه ارسطو و غزالی. پژوهش های فلسفی – کلامی سال پانزدهم پاییز ۱۳۹۲ شماره ۱ پیاپی ۵۷