ادموند اسپنسر (۱۵۵۲ تا ۱۵۹۹)
بزرگترين شاعر غير دراماتيك عصر و در سالهاي ۱۵۹۱ تا ۱۵۹۹ ملك الشعراي دربار بود. اسپنسر، پروتستان بود و از هواداران حكمت افلاطوني به شمار مي رفت. او شعر را بهترين ابزار براي تعليم اخلاقي مي دانست. در حدود ۱۵۵۲ متولد شد. خانواده اي متوسط داشت. پدرش، جان اسپنسر اهل جهانگردي بود و خياطي هم مي كرد. آنها در محله ي اسميتفيلد لندن سكونت داشتند. درباره ي زندگي او در كودكي جزئيات چنداني در دسترس نيست. ادموند، خواهري به نام سارا داشت كه بين اين دو پيوند عاطفي عميقي برقرار بود. تحصيلات اوليه در مدرسه ي تايلور گذراند. اين مدرسه زير نظر اومانيست معروف و نويسنده ي مشهور ريچارد مولكاستر اداره مي شد. او در مدرسه با آثار سزار و هوريس و لوكان و هورمر آشنا شد. در اين مدرسه لاتين و موسيقي تدريس مي شد. ضمن انكه اسپنسر بر حسب برنامه ي آموزشي مدرسه با يوناني نيز آشنا گرديد.
اسپنسر بعدها سانماي شباني را نوشت (حد فاصل سال هاي ۱۵۳۷ تا ۱۵۴۲) و ريچارد مولكاستر نيز از او و شعرهايش به خوبي استقبال كرد.
در ماه مي ۱۵۶۹ ، اسپنسر مدرسه را ترك گفت و به كالج پمبروك رفت. او در آن دوران مجبور بود براي صرف ناهار(lunch) و كرايه خانه اش كار كند و معمولا در هنگام مطالعه خسته يا مريض بود. با اين حال به نظر مي رسد كه اين دوره براي شاعر جوان بسيار مهم و مفيد و ارزش افزا بوده است. در كالج پمبروك ، اسپنسر با جان يانگ آشنا شد كه بعدها به سمت اسقف راچستر منصوب گرديد . احتمال مي رود كه اسپنسر در آنجا با لنسلت آندروز ، كسي كه بعد ها اسقف لندن شد، آشنا شده باشد. در اين دوره آن چه بر اسپنسر بيشترين تاثير را داشته است، رابطه ي دوستي او با گابريل هاروي بوده است. اسپنسر از طريق هاروي بود كه با اشخاص مهمي آشنا گرديد و توانست از قبال آشنايي با او تا حدي در دستگاه نفوذ كند. اسپنسر، كمبريج را ترك كرد و به كنت رفت، جايي كه در آن با جان يانگ آشنا شد و مدتي منشي او بود. جان يانگ در آن زمان اسقف راچستر شده بود. به نظر مي رسد كه در آن جا بوده است كه اسپنسر سالنماي شباني را سروده است و آن را به دربار تقديم نموده است. به نظر مي رسد اسپنسر در حدود اوايل سال ۱۵۷۷ به استخدام ارل لسيستر در آمده است و شايد رابط او با سر هنري سيدني باشد و در نهايت به سمت فرمانداري ايرلند منصوب شد. در ۱۵۷۹ به معيت ارل لسيستر درآمد و از آن به بعد در لسيستر مي زيست. در همان ايام با سر فيليپ سيدني و سر ادرواد داير كه از شمع هاي فروزان دربار اليزابت به شمار مي آمدند ، ارتباط برقرار كرد. بدين ترتيب توانست يك حلقه ي روشنفكري تشكيل دهد كه با يكديگر مكاتبه و ملاقات داشتند و به تبادل نظردرباره هاي مقولات حقوقي ، فلسفي و ادبي به بحث و تبادل نظر مي پرداختند. تئوري ساختار ادبي سيدني در خلال همين مباحثات به وجود آمد. ضمن آنكه در همين زمان هنري بيمن در دوكتاب كوچك نامه هاي اسپنسر و هاروي را چاپ كرد.. اين دو كتاب ، در استخراج اطلاعات درباره ي آن دوره از زندگي اسپنسر بسيار مفيد مي باشند.
احتمالا تحت تاثير ارل لسيستر بوده است كه اسپنسر در جولاي ۱۵۸۰ به سمت منشي گري آرتور لرد چهاردهم ويلتون در امده است و پس از آن نيز به سمت معاونت فرمانداري ايرلند منصوب گرديد
در مارس ۱۵۸۱ به عنوان در دوبلين مقامي دولتي گرفت . اسپنسر زماني كه در لندن اقامت داشت، سه كتاب اول خود را چاپ كرد، ملكه ي پريان كه براي دربار سروده شده است و از سوي دربار نيز پشتيباني مالي كافي شد. او با اين آثار هم به شهرت دست يافت و هم مورد توجه دربار قرار گرفت و از او خواسته شد تا در لندن بماند. عيلرغم بخشش فراوان ملكه به اسپنسر كه اين را بيشتر مديون لرد برگلي بود ، هجوي با عنوان مظالم در ۱۵۹۱ منتشر ساخت كه بلافاصله توقيف شد. بعد از اين حادثه به نظر مي رسد كه اسپنسر به در اوايل سال ۱۵۹۱ به ايرلند بازگشته باشد كه البته اين در نتيجه ي هجوي است كه براي لرد برگلي نوشته بود. او در كيلكلمان ساكن شد، مدت كوتاهي بعد ، با اليزابت بويل تجربه ي عشقي را آغاز كرد و بعدها از او خواستگاري نمود. اين دو در ۱۱ ژوئن ۱۵۹۴ ازدواج كردند. او اين واقعه را با چاپ غزل هاي آمورتي در لندن درسال بعد جشن گرفت.
در اواخر ۱۵۹۸ در كينگ استريت سكني گزيد و در همانجا نيز در گذشت . وفات اورا يكي از روزهاي يك شنبه ي ماه ژانويه ي سال ۱۵۹۹ ذكر كرده اند. عجيب است كه شاعري چون او كه سر آمد شعراي دوران خود بوده و در ميان مردم محبوبيت داشته و مدتي هم جز مقامات ارشد دستگاه حكومت بوده، در فقري فلاكت بار بميرد. آن هم آنقدر گمنام كه تاريخ دقيق وفاتش را نمي دانيم. ارل اسكس ، هزينه ي كفن و دفن او را پرداخت كرد و شاعران تابوت او را حمل مي كردند. او را با شعرها و قلمش در مجاور قبر جفري چاسر در گورستان وستمينستر به خاك سپردند.
اسپنسر در ميان معاصرانشان به شاهزاده ي شعرا مشهور بود. مقام او در انگليسي هم رتبه با ويرژيل در لاتين مي باشد. از او مقالاتي ارزشمند در حوزه ي شعر و ادبيات باقي مانده است. آثار او در زمينه هاي سوگنامه ، شعر شباني و حماسه سرايي ارزشمند است. از اسپنسر اثر نيمه تمامي به نثر باقيمانده است كه در زمنيه ي اصلاحات در ايرلند مي باشد و تا پيش از ۱۶۳۳ چاپ نشد. او در اين اثر به مشكلاتي كه دولت انگلستان در ايرلند داشته است اشاره مي كند. از اين اثر مي توان به كفايتس سياسي اسپنسر كه هچون توانايي ادبي اش كم نظير است پي برد. يه طور كلي اسپنيسر در به كار بردن كلمات زيركي و مهارتي خاص را به كار مي برد كه عمق شناخت او از كلمات را مي رساند. تخيل بي حد با دانش كلاسيك و آموزه هاي ديني در آميخت و منجر به شناخت عميق او از مسائل ادبي سياسي ، و اجتماعي شد كه بازتاب ان را مي توان در شعر او ديد.
آثار وي:
سالنماي چوپان : در ۱۵۷۹ منتشر شده است و مشتمل بر ۱۲ شعر شباني است و از بهترين نمونه هاي شعر شباني انگلستان به حساب مي آيد.
ملكه ي پريان : از ۱۵۸۹ تا ۱۵۹۶ سروده شده است. ابتدا در قالب ۱۲ كتاب طرحريزي شده بود. قرار بود در ۱۲ كتاب ، ۱۲ شهسوار ، نماينده ي ۱۲ فضيلت باشند و شاهزاده آرتور ، كه همه ي اين فضائل در او به كمال مي رسند، شخصيت اصلي و روح حماسه باشد. اما اسپنسر توانست تنها شش كتاب اول و دو بخش از كتاب هفتم را بسرايد. اين اثر، يك حماسه ملي درباره ي شكوه عصر اليزابت انگلستان مي باشد. در اين حماسه گلوريانا ، هم ملكه ي پريان است و هم مظهر مفهوم مجرد شكوه و هم خود ملكه ي اليزابت .
اين كتاب ، با احساس جادويي ، آهنگ شگفت آور اشعار و زيبايي اصوات ، خود را به عنوان يك شاهكار معرفي مي كند. اسپنسر در سرودن اين شاهكار بزرگ ، افزون بر الهام از ادبيات گذشته ي انگلستان ، تحت نفوذ شاعران كلاسيك(هومر و ويژيل). سرايندگان منظومه هاي دلاوري(اريوستوو تاسو) و تمثيل پردازان (دانته و چاسر) قرار داشته است. او نه تنها بياني كهن را متناسب با مضمون حماسه بر مي گزيند، بلكه از سنت هاي حماسه ي كلاسيك ، نظير توسل به الهگان نه گانه ي شعر و هنر و آغاز حماسه از ميانه ي داستان بهره ي بسيار مي گرفت. اسپنسر در اين حماسه ي ناتمام از وزني خاص استفاده مي كند. قالب قطعاتي كه ابداع كرده، نه مصرع دارند، هشت مصرع نخست در وزن پنج ركني ايامبيك و مصرع نهم در وزن شش ركني ايامبيك سروده شده است.
آمورتي : در ۱۵۹۵ سروده شد و مشتمل بر دو مجموعه شعر است . اولي را با عنوان آمورتي كه ۸۸ غزل در رثاي اليزابت بويل ، معشوقه ي خود سروده است. اسپنسر، بعدها در ۱۵۹۴ با اليزابت ازدواج كرد و پس از ازدواج اشعاري با عنوان سرود عروسي را سرود.
استروفل : در ۱۵۸۶ و در رثاي سر فيليپ سيدني سروده شده است.
منابع فکری اسپنسر:
در كمبريج، اسپنسر به سه طريق تاثير پذيرفت. تاثيرات بر انديشه و پندار او بود. دوستي با گابريل هاروي[۱] اولين انها بود. هاروي پسر يك طناب باف ساده در سافورن والدن[۲] بود. البته هاروي با هوش بود و توان ذهني بالايي داشت با اين حال در خودپسندي و غرور نظير نداشت. هاروي تحت تاثير اومانسيم ايتاليايي بود. اسپنسر كه ذاتا فروتن بود، شديدا تحت تاثير او قرار گرفت. در يادداشت هايي كه از مناظره هاي اين دو باقي مانده است مي توان تسلط ذهني روحي و كلامي هاروي را بر اسپنسر مشاهده كرد. البته هاروي يكي دو بار اسپنسر را از ادامه ي سرايش منظومه ي عظيمش ملكه ي پريان دلسرد كرده بود.
جو مذهبي دانشگاه، ديگر عنصر تاثير گذار بر اسپنسر بود.اسپنسر پروتستان بود. سخت گيري هاي رياست دانشگاه در آن دوره بر انديشه هاي اسپنسر و جزم انديشي او تاثير گذار بود. مپروك هال نيز از معركه ي ستيزه پروتستان ها و كاتوليک ها بي تاثير نماند. سنت هاي پمبروك هال، كالوينيستي بود. اسپنسر تحت تاثير جو حاكم بر دانشگاه بود. در جا به جاي سالنماي شباني ، اسپنسر در قالب گوشه و كنايه به اين نكته اشاره مي كند. جو حاكم بر دانشگاه در واقع نوعي ظاهرسازي بود .
همچنین باید از فلسفه ي افلاطوني(ايده آل گرايي) در اشعار عاشقانه ي اسپنسر یاد کنیم.
با اين كه اسپنسر اصول ايماني پروتستانيتسم را قبول داشت، اما مذهب او به نوعي تعديل و ملايم کشیده شده که ناشی از تاثیر سوي ديگر جنبش حاكم در زمانه او بود. منظور این است که در زمانه ي اسپنسر، مطالعه و تفحص در فلسفه ي افلاطوني رايج بود.احياي فلسفه ي افلاطوني كه قدمتي همسان با زايش رنسانس دارد، به طور طبيعي با منطق ارسطويي در تضاد بود. این فلسفه، يرغم تحریفاتی كه علماي دوره ي اسكولاستيك در آن به وجود آورده بودند، همچنان با نوافلاطون گرايي مسيحي شده تمايز داشت. از این رو دیده می شود که مسيحي سازي نوافلاطون گرايي درقرن نهم به اوج خود رسيده بود. در اين حركت اسكات اريژن از همه بيشتر تاثير گذار بود.
افلاطون گرايي جديد، تفسيري جديد از كتاب مقدس را در پرتو فلسفه ي افلاطون ارائه كرد. اين حركت از آكادمي افلاطوني فلورانس نشات گرفت. این حرکت توسط فيكينو[۳] و دلا ميراندول[۴] آغاز گرديد. بعد توسط اسلاح طلبان در سرتاسر اروپا جاري شد و در دانشگاه هاي پاريس و كمبريج تمركز يافت. پندار جديد از كتاب مقدس به مذاق ادموند اسپنسر خوش آمد. او را بر آن داشت تا مفاهيم را در لفاف قرار دهد و به صورت تمثيل كنايه و اشاره ارائه دهد. نمود كامل اين تمثيل پردازی و استفاده ی زياد از كنايه را مي توان در اشعار عاشقانه ، شباني و رمانس هاي اسپنسر ديد.
[۱] Gabriel Harvey
[۲] Saffron Walden
[۳] Ficino
[۴]Pico della Mirandola
منابع و ماخذ:
Sources: Entries for ‘Edmund Spenser’ and ‘Sir Philip Sidney’ in the Dictionary of National Biography;
Alexander Judson, The Life of Edmund Spenser; William Barker, ‘Merchant Taylors’ School’, in A. C. Hamilton, ed., The Spenser Encyclopedia; Willy Maley, A Spenser Chronology