۲۳- محمود که دید نمی تواند شهر را بگیرد، کوشید تا میانجی پیدا کند، مگر {بر اساس} گرفتن ایالت خراسان و کرمان و {غرامت} چند هزار تومان با شاه آشتی کند و از اصفهان کنار رود. کسان محمود به وی اندرز دارند: “چنین مکن، چون شاه هنوز چندان در فشار و زحمت نیافتاده است که تا بدین حد تنزل نماید، {موافقت کند} چنین سرزمین {وسیع} و پول {هنگفتی} برای تاوان داده شود. و اگر چنین کنی برای ما بد خواهد شد، چه ایرانیان در خواهند یافت که ما در وضعی سخت و نامطلوب قرار گرفته ایم”. محمود جواب داد: پس ما را چه باید کرد؟ چندین سختی مرارت را به خاطر آمدن بدینجا تحمل کرده ایم. شهر را نیز نمی توان بگیریم. با این همه شما مرا نمی گذارید میانجی {نزدیک} شاه بفرستیم. محمود و سردارانش، بعد، با یکدیگر رای زدند و بر آن شدند که چاره ای نیست جز این که شهر را از چهار سو در حصار بگیرند و همه راه ها را بر آن ببندند تا هیچ آذوقه بدان نرسد. و ایرانیان دچار قحط و غلا شوند، تا شاید بدین سان آنان وادار به تسلیم گردند، و اگر از این راه نتوانند شهر را به تصرف درآورند، به هیچ صورت دیگر گرفتن ممکن نخواهد بود. (گیلاننتز، ۱۳۷۱، صص ۶۳-۶۵)
گیلاننتز، پطرس دی سرکیس. (۱۳۷۱)سقوط اصفهان. گزارش های گیلاننتز درباره حمله افغانان و سقوط اصفهان. ترجمه محمد مهریار. انتشارات گل ها. اصفهان