شعری از ادموند اسپنسر(شاعر انگلیسی)
***
روزی نامش را نوشتم
***
روزي نامش را روي شن ساحل نوشتم
اما امواج آمدند آن را شستند و رفتند:
دوباره آن را با دست ديگر نوشتم
اما موج آمد و دردهايم را شكار خود ساخت
معشوق گفت: اي مرد بيهوده مي كوشي
می خواهی چيزي فاني را جاويد سازي
من خود مي پسندم كه اين گونه فنا شوم
و برآنم تا نامم اين گونه پاك شود
گفتم: نه، بگذار تا چيز هاي پست تر
در غبار بميرند، اما تو بايستي با افتخار شهرت نيك زندگي كني:
بعيد است که شعر من خوبي نیکی تو را ابدي سازد
و در آسمان نام با شكوه ترا بنويسد
چه وقتي كه مرگ همه ي جهان را مقهور مي سازد
عشق ماست که خواهد زيست و زندگي تازه ای آغاز می شود