شعری از ادموند اسپنسر
***
یخ و آتش
****
عشق من، چون یک بلور يخ و خود من همچون آتش:
چگونه مي شود كه سرماي عشق من
با ميل آتشین دل من از میان نمی رود
بلكه برایم سخت تر هم مي شود، هر چقدر من از او بیشتر تمنا می کنم
و نیز چگونه است كه آتش رو به فزونی دل من
با سرماي دل یخزده فرو نمی نشیند،
بلکه من در عرق جوشان خود،بیشتر و بيشتر مي سوزم
و شعله هايم را حس مي كنم كه چند برابر مي شوند
بیش از این، چه چيزي اعجاز آميز تر مي توان گفت:
وقتی آتش كه همه چيز را مي سوزاند، يخ را سخت تر مي كند
و نیز يخی که باید با سرماي بي احساسش، مرا منجمد سازد
آتش را با همان سرمای شگفت خود، شعله ور مي سازد؟
چنین قدرت عشقی البته که فقط در ذهنی هوشمند لانه دارد
ذهنی كه مي تواند همه پهنه ي مهرباني را دگرگون سازد