بیشه زمستانی
……………………………………………….
در آن هنگام که بادهای زمستانی سردی می وزد
و طفان در میان شاخه های خفچه وزان است،
من با گام های آرام از تپه ای که مشرف بر دره خلوت است،
بالا می روم.
بر فراز تپه برهنه و دورتر
میان پهنه ی بیشه های خلوت
اشعه نوازشگر خورشید معصومانه بازی می کند
و این خلوت ژرف را نشاط می بخشد.
آنجا که تاک تابستانی
به رعنایی در دامن بلوط بی بر چنگ می انداخت و به گرد او می پیچید
و باد تابستانی آرامش را به هم می زد،
اکنون پیکر بلورین یخ آویزان است.
آنجا که چشمه سار های خاموش از طشت یخ زده خود
رودخانه ای را که دمبدم بالا می آید سرازیر می کنند،
آهن کفش یخ باز با صدای گوشخراشی طنین می افکند
و آواها کرانه ی بیشه زار را می آگند.
افسوس! چه دگرگون شده است!
منظره روزگاری که پرندگان سرود دلکش خود را می خواندند
و باد لطیف بود و بیشه سبز،
و با گسستن روز نغمه نمی گسست.
اما ای بیشه های خلوت پریده رنگ!
هنوز موسیقی پر شور در جمع شما درگیر است.
و باد های پیچیده، آهنگی خشن ساز کرده اند.
و در میان نی های نواگر صفیر می زنند.
ای هوا سرد و ای باد زمستانی،
گوش من با نغمه شما آشنا شده است
من آن را در این آغاز سال می شنوم.
گوش فرا می دهم و نشاطی دیر پا می یابم.
لانگ فلو، هنری.(۱۳۸۶). گزیده اشعار. ترجمه محمد علی اسلامی ندوشن، انتشارات مروارید. صص ۵۶-۵۸