A Lover’s Complaint
FROM off a hill whose concave womb reworded
A plaintful story from a sistering vale,
My spirits to attend this double voice accorded,
And down I laid to list the sad-tuned tale;
Ere long espied a fickle maid full pale,
Tearing of papers, breaking rings a-twain,
Storming her world with sorrow’s wind and rain.
مطلع شعر شکوایه عاشق از شکسپیر
از انجا که فراز تپه است، آنجا که دیگر {سرازیر} خموده و قرینه می شود، خود نمایی می کند،
یک داستان دردناک از زمین قرینه تپه{شنیده می شود}،
روح من با این صدای دوگانه توافق می کند،
و در درون من داستانی با نوایی غمگین را سیاهه می شود؛
به زودی، زن جوانی بی وفا و کاملا رنگ پریده
با تکه های کاغذ و حلقه های شکسته
طوفان می کند در دنیای خود با باد و باران اندوه
Upon her head a platted hive of straw,
Which fortified her visage from the sun,
Whereon the thought might think sometime it saw
The carcass of beauty spent and done:
Time had not scythed all that youth begun,
Nor youth all quit; but, spite of heaven’s fell rage,
Some beauty peep’d through lattice of sear’d age.
بر سر او ، حصیر هموار از کندوی عسل
که ظاهر او را در برابر خورشید حفظ می کند،
چهره ای که اندیشه زن به آن فکر می کرد
و آن را لاشه زیبایی تمام شده است و آن را رفته می دید
ولی زمان آغاز به درو کردن همه آن زیبایی نکرده بود
و نه، جوانی همه تمام نشده بود، بلکه بر خلاف غضب فروآمده عرش
قدری زیبایی، روشنی اندکی دارد، از میان تور عمر پژمرده.
Oft did she heave her napkin to her eyne,
Which on it had conceited characters,
Laundering the silken figures in the brine
That season’d woe had pelleted in tears,
And often reading what contents it bears;
As often shrieking undistinguish’d woe,
In clamours of all size, both high and low.
چندبار او دستمال خود را به زحمت به چشمان خود رسانده بود؟
چشمانی که در آنها با غرور به شخصیت های {داستان زندگی اش} نظر افکنده بود
و یا با صاحب نامان، خوشایندی کرده بود در شوراب چشمش
فصل، پریشان می شود و اشک او را قُرص قُرص می کند
و اغلب می خواند آنچه را که او باید تحمل کند و
و اغلب پریشانی غیر معمول، فریادکش است
در هیجانی از همه ابعاد، هم بالا و هم پایین.
Sometimes her levell’d eyes their carriage ride,
As they did battery to the spheres intend;
Sometime diverted their poor balls are tied
To the orbed earth; sometimes they do extend
Their view right on; anon their gazes lend
To every place at once, and, nowhere fix’d,
The mind and sight distractedly commix’d.
گاه او چشم های خود را میزان می کند تا کالسکه شان را براند
آن ها را می زند تا براند سوی سپهرهایی که نیت دارند
گاهی قرص های بیچاره اشک، راه کج می کنند گره می خورند
به زمین گرد، گاهی دید او بسط می یابد.، به ناشناسی خیره بودن خود را قرض می دهد
چشمانش به هر مکانی، به طور یکسان، خیره می شود، هیچ جا ثابت نمی ماند
ذهن و منظره را پریشان به هم می آمیزد.
Her hair, nor loose nor tied in formal plat,
Proclaim’d in her a careless hand of pride
For some, untuck’d, descended her sheaved hat,
Hanging her pale and pined cheek beside;
Some in her threaden fillet still did bide,
And true to bondage would not break from thence,
Though slackly braided in loose negligence.
A thousand favours from a maund she drew
Of amber, crystal, and of beaded jet,
Which one by one she in a river threw,
Upon whose weeping margent she was set;
Like usury, applying wet to wet,
Or monarch’s hands that let not bounty fall
Where want cries some, but where excess begs all
گیسوانش، نه رهایند و نه گره خورده و نه بافته اند به رسم روز
جار می زنند در دستان جسور غرورش
از کلاهش، گیسوان بافته اش، بیرون زده اند
{گیسوانش آویزان} روی گونه های رنگ پریده و سوگوارش
بعضی روی تارهای گیسوبند او، هنوز منتظر می مانند
و زین پس {این گیسوان} اسیر واقعی اند، چون شکنجی نمی کند
در میان بافته های سست، در راحتی فروگذاشته و رها شده اند
هزار لطف از یک سبد، او می کند
از کهربا، بلور و مهره های سیاه
که او یکی یکی، در رودی پرت می کند
{رودی} که بر لبه گریان آن او نشسته است.
مانند بهره، نم به نم افزوده می شود
یا دستان پادشاهی که نمی گذارد انعام دادنش فرو افتد
جایی که می خواهد فریادی بکشد، اما بی اعتدالی، همه را گدایی می کند
ترجمه مهزیار کاظمی موحد