علم و فلسفه از یک مقوله نیستند. در علم نظریه ای می سازیم و با آن تبیین و پیش بینی وقایع می پردازیم. این نظریه با محک تجربه آزموده می شود و فقط ممکن است ما را به حقیقت نزدیک سازد. در فلسفه ، بدین اعتبار، هیچ نظریه ای نداریم. “فلسفه” با توضیح اینکه چه کلامی با معنا است معضلات فلسفی را حل یا منحل می کند و وظیفه ی دیگری ندارد. با وجود این، تعیین مرز کلام با معنی به تجربه تقدم دارد و پیش فرض صدق یا کذب قضایا است. در فلسفه هیچ فرضیه ای نیست. چون وقتی معنی قضیه ای را می فهمیم . این معنی نمی تواند مبتنی بر فرض و حدس باشد. در علوم تجربی با فرضیه ای علی و روش فرض و استنتاج بر اساس قوانین و شرایط اولیه پدیدارهای عالم را تبیین می کنیم. ولی بدین معنی در فلسفه هیچ تبیینی نیست. تنها تبیینی که در فلسفه داریم، توضیح به وسیله توصیف است- توصیف کاربرد واژه ها.
هکر، پیتر.(۱۳۸۵). ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین. سهراب علوی نیا. نشر هرمس. ص ۱۱