فریدمن که مصرانه بر اقتصاد جهانی آزاد با حداقل دولت اصرار می ورزد با مفهوم مسئولیت اجتماعی مخالف است. فریدمن معتقد است که اگر یک شرکت بخواهد برای جلوگیری از تورم قیمت محصولات را کاهش بدهد یا بخواهد برای کاهش آلودگی محیط زیست هزینه کند یا برای مبارزه با بیکاری تعداد مازاد بر نیاز استخدام کند و به عبارتی دیگر مسئولانه عمل کند در این صورت پول و سرمایه سهامداران را به هدر داده است. حتی اگر سهامداران شرکت نیز به شرکت اجازه بدهند یا حتی آن را تشویق کنند که مسئولانه عمل کند، باز هم شرکت بر اساس انگیزه های غیر اقتصادی اقدام می کند و در نتیجه و در بلند مدت به همان جامعه ای که قصد دارد به آن خدمت کند، زیان وارد خواهد ساخت. با قبول و تحمل این هزینه های اجتماعی کارایی شرکت کم خواهد شد و در نتیجه یا قیمت محصولات شرکت به خاطر افزایش هزینه بالا خواهد رفت یا این که سرمایه گذاری های جدید در فعالیت های جدید و تحقیقات معوق خواهند ماند. این عواقب به شکلی منفی یا شاید مرگبار بر کارایی شرکت در بلند مدت تاثیر خواهد گذاشت. فریدمن از مسئولیت اجتماعی شرکت با عنوان “یک دکترین اساسا ویرانگر” نام برده است.(هانگر و ویلن، ۱۳۹۵، ص ۵۷)
هانگر، جی. دیوید. ویلن، توماس، ال.(۱۳۹۵) مبانی مدیریت استراتژیک. ترجمه سید محمد اعرابی و حمید رضا رضوانی. دفتر پژوهش های فرهنگی.