قرص ماه و قرص نان

بی رواجی و بی مقداری

چیزی نیست که بشود آرام بگذارد

کالبد نیامده بیرون را از طغیان درون،

نمی خواهد و نمی خواهد

آن که عادتش اینست

از غروب و ظهر و طلوع

سه مقدار به اندازه کافی را بخواهد

همین که عادت کند

که سنگفرش خیابان یکی دیگر از طلاست

و از او گویی یک رسانا است

پلیس مخفی عاطفه ها و احساسات

همیشه اخبار را از گام های تو می فهمد

و همین برای گذران یک عمر، شخصی کافی است

و ما مشهودیم و معلوم برای همه،

شاید هم همین نزدیکی

کفتری دیگر نیامد که بخورد آب

و ما که ناشکر بودیم

لای این همه جاسوس احساس ها گیر افتاده ایم

شاید هم سنگفرش خیابان های ما، گام های ما را لو می دهند

وقتی نابرابری همیشه با ماست

با زبان ما، با نگاه ما، با جیب ما

با نان شب ما، با قرص نان و حتی

قرص ماه ما در خیابان ما

بی خیالی و بی شنوایی

تجویز بدی نیست،

شاعر حالیش می شود

که روز از نو روزی از نو نیست

خوابیدن برای خانه های نابرابری

کار سختی نیست

خواب عاطفه ها، خواب احساسات سخت تر است

وقتی نابرابری خود را همه طور به رخ می کشد

 مهزیار کاظمی موحد

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *