محنه (تفتیش عقاید) :
در سال ۲۱۸ قمری / ۸۳۳ میلادی مامون بخشنامه ای برای کارگزار بغداد اسحاق بن ابراهیم بن مصعب فرستاد و از وی خواست همه قاضیان و محدثان را در مورد مساله ” خلق قرآن” بیازماید و هر کس را که بدین نظریه اعتقاد نداشته باشد کیفر دهد و همچنین از آنان پیمان ستاند که حتی گواهی قضایی هر کس را که بر خلاف این نظریه عقیده داشته باشد نپذیرند. در این نامه چنین آمده بود:
” امیر مومنان از این خبر یافته است که توده و اکثریت مردم و متن رعیت و فرو مرتبگان عامه نه که استدلال و اندیشه ای دارند و نه از نور برهان علم پرتویی یافته اند اهل نادانی نسبت به خداوند و گم گشتگی از او … و گمراهی از حقیقت اویند و از آن قاصرند که خدا را چنان که بایست بزرگ و آفریدگانش ¸آن قرآنی که فرو فرستاده است را برابر دانسته و بر این اتفاق کرده اند که قران قدیم و اول است و خداوند آن را نیافریده و ابداع نفرموده است در حالی که خداوند خود فرموده انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون. از سوی دیگر هر چه را خداوند برقرار ساخته، آن را خود بیافریده است، چون که فرمود : الحمد لله الذی خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور. و نیز فرمود: و کلا نقُّصُّ علیک من انباء الرسل ما نثبت به فوادک و فرمود : کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر و این در حالی است که هر محکمِ مفصَّلی دارای محکِم مفصلی است و خداوند دخود محکم کننده و تفصیل کننده کتاب خویش و مبدع آن است…پس همه قاضیانی را که در حوزه تو هستند گردآور و نامه امیر المومنینن را بر آنان بخوان و ایشان را در عقیده شان بیازمای و از آنچه درباره آفریدن و ابداع قرآن از جانب خداوند باور دارند پرده بردار و آنها را از این آگاه کن که امیر المومنین در آنچه خدا بر گردن وی نهاده و در آن اموری که وی را ایمن خویش قرارداده است نه به کسی که به دینداری او و ناب بودن توحیدیش اطمینان هست اطمینان خواهد کرد و نه از چنین کسی کمک خواهد خواست.
پس چون این را پذیرفتند و در این باره با امیر المومنین همرای شدند… به آنان فرمان ده از اثبات گواهی هر کسی که به مخلوق بودن و حادث بودن قران اقرار نکند خودداری ورزند گواهی آنان را توقیع نکنند.
سپس بر کار آنان نظارت کن و در این باره برای امیرالمومنین بنویس.
صابری، حسین(۱۳۸۸) تاریخ فرق اسلامی (۱) فرقه های نخستین مکتب اعتزال مکتب کلامی، اهل سنت ، خوارج. نشر سمت. چاپ پنجم. صص ۱۳۴-۱۳۵