منظور نیچه از نیست انگاری امر واقع تاریخی، یعنی آن رویدادی است که عالی ترین ارزش ها خود را بی ارزش می کنند که هر مقصدی از میان رفته است و همه ارزیابی ارزش ها به ضد یکدیگر بودن را زمانی چنین وصف می کند:
کسی را نیک می خواننتد که فرمان قلب خویش می شنود، اما نیز کسی را که تنها حکم وظیفه ی خویش می شنود. کسی را که نرم خوی و مسالمت جوی است نیک می خوانند اما نیز کسی را که دلیری و سازش ناپذیر و سخت گیر است، کسی نیک می خوانند که هیچ اجباری بر ضد خویش روا نمی دارد، اما نیز آن قهرمانانی را که بر خویش ظفر می یابند.
دوستدار بی چون و چرای امر حقیقی را نیک می خوانند، اما پرهیزگاران را که شکوفا کننده چیزهایند، کسی را که فرمانبر خویش است نیک می خوانند اما نیز خداترسان را.
آن را که نجیب و بزرگوار است نیک می خوانند، اما نیز خوار داشته نشدگان و به حقارت نگریسته نشدگان را. کسی را که مهربان است و از نزاع و جدال در گریز خوب می خوانند، اما نیز تشسنگان نبرد و پیروزی را. کسی را که همیشه می خواهد اول باشد خوب می خوانند ، اما نیز کسی را که به هیچ روی خواهان پیش بودن از دیگری نیست. ” (از مطالب منتشر نشده مربوط به دوره دانش شاد)
هایدگر، مارتین(۱۳۸۸). نیچه.ترجمه ایرج قانونی.نشر آگه. ۲۱۷-۲۱۸