نداشتن موقعیت ممتاز

نداشتن موقعیت خاصی در بین کسانی که یک علم را می دانند باعث می شود تا فرد گاهی دچار  ناامیدی شود. ناامیدی از این مساله که نمی تواند برای خودش موقعیتی را در میان صاحب نظران و کارشناسان آن رشته تصور کند. ناامیدی باعث می شود تا روز ها به رکود بگذرد. همچنین گهگاه طعنه های بعضی از افراد در اطراف آدمی می تواند ناامیدی را بیشتر کند فکر فاصله زیاد با کسانی که در یک رشته، صاحب نظر می باشند، باعث می شود تا ناراحتی در عمق کالبد انسان رسوخ کند. نمی توان از کسی توقع داشت که واقعیت را به شما نگویند، همین مساله باعث می شود تا ناراحتی در ساعاتی از روز باعث شود تا ذهن غم و اندوه را بیشتر حس کند. حس درماندگی وقتی بیشتر می شود که فرد نمی تواند موقعیت خود را در ذهن خود برای دیگران توضیح دهد. فقدان چنین موقعیتی که بتوان نظرات خود را بیان کرد. نظراتی که پرمایه نیستند و بوی روزمرگی می دهند. همچنین صحبت های افراد دیگر در مورد موقعیت نامناسب باعث می شود تا ناراحتی، ذهن را دچار غم کند.

روز می گذرد. فکرهای جالب در مورد آینده به ذهن من می رسد، با این حال نداشتن موقعیتی خاص در رشته ای خاص باعث می شود تا با ناراحتی  و غم، رکود به من روی بیاورد و با انرژی پایینتری کارها را دنبال کنم. چون نمی توانم برای خودم موقعیتی را در رشته ای متصور شوم که زمانی آرزویم بود. این گونه تنهایی را بیشتر حس می کنم. 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *