در دیدگاه نسبی گرایانه، علم(science) فقط(only) یک پرسپکتیو یا منظر در میان شماری از پرسپکتیو ها یا منظر های ممکن است. که نه بدتر و نه یقینا بهتر از بقیه است. آری ، علم در “غرب” نگرش ترجیحی(to (prefere است، زیرا در آنجا هژمونی به دست آورده دانست و در فرآیند به دست آوردن این هژمونی آلترناتیوهای بسیاری را به خاموشی(silence) کشانده است. اما این فقط نشان می دهد که کسانی که در غرب هستند دستاورد هایی(advantages, progressions…) از آن نوع را که علم مقدور و ممکن کرده است ارج می نهد(خصوصا کنترل تکنیکی طبیعت را) اما این به هیچ روی ثابت نمی کند(to prove) که علم ذاتا روش برتر شناخت(recognition) و دانستنی(knowable) است.
نسبی گرایی آن مقام و موقع شاخص سنتی علم را با ویران کردن(disturb) ادعاهای آن در مورد خاص بودنشان متزلزل می کند. همچنین نسبی گرایی ایمان به علم را به شیوه ای دیگر هم ساقط می کند. نسبی گرایی درک و فهمی تیز از نقش قدرت سیاسی در شکل دادن به افکار و اعمال ما به ما می دهد- از جمله شکل دادن به ساختار و نظامی که در آن زندگی می کنیم (در این زمینه نام های گرامشی و فوکو شاخصند. ) این مساله تصادفی نیست. چون تغییر ساختار و نظامی به ساختار و تظامی دیگر را نمی توان عقلا(rationale) توجیه کرد(justify)، پس چنین تغییراتی باید از طرق فوق عقلانی پدید آمده و تحکیم(solid) شده باشد.
فی، برایان.(۱۳۸۴). فلسفه امروزین علوم اجتماعی. با نگرش چند فرهنگی. ترجمه خشایار دیهیمی.نشر طرح نو. صص۱۱-۱۲