از آنجا که در نظریه وبر، انواع روابط قدرت تاثیر زیادی در تعیین ماهیت ساختار اداری دارند. انتقادات در زمینه دیدگاه او در مورد نوع قدرت مسلط در سیستم بوروکراتیک در خور توجه خاصی است. پارسونز و گلدنر هر دو مطرح می کنند که وبر در تشخیص دو نوع تحلیلی و {در عین حال} متمایز مبانی قدرت شکست خورد. از یک طرف وبر، در بحث از سلسله مراتب اداری بوروکراتیک خاطر نشان می سازد که قدرت بر مبنای ” تصدی یک شغل مشخص قانونی” قرار دارد. از طرف دیگر، در بحث از معیارهای استخدامی و ارتقاء، وبر اظهار می دارد که قدرت بر مبنای ” صلاحیت فنی” استوار است در واقع ” وبر در جایی اظهار می دارد که اداره کردن بوروکراتیک اساس به معنی اعمال کنترل بر مبنای دانش است ” گلدنر ” تناقض ذیل را روشن می کند.
برداشت وی از بوروکراسی سازمانی دو سویه است و در یک زمان دو طرف را نگاه می کند. در یک طرف اداره مبتنی بر نظام قرار دارد. تاکید اولا آن است که فرمانبرداری ابزاری لازم برای رسیدن به هدف است، یک فرد بدین دلیل که مقررات یا نظم را بهترین روش شناخته شده برای رسیدن به برخی اهداف می شناسد، از آن اطاعت می کند.
” وبر” در بعد دیگر، مفهوم بوروکراسی را نوعی از اداره تلقی می کند که در آن فرمانبرداری ، خود یک هدف است. افراد از دستور بدون اینکه نسبت به اخلاقی بودن یا عقلانی بودن آن قضاوت نمایند اطاعت می کنند. و این اطاعت صرفا به علت موقعیتی است که شخص دستوردهنده آن را اشغال کرده است. محتوی دستور قابل بررسی نیست. (اسکات،۱۳۹۱، ص ۷۸)
اسکات، ریچارد. (۱۳۹۱).سازمان ها: سیستم های عقلایی، طبیعی و باز. ترجمه و اقتباس: دکتر حسن میرائی اهرنجانی. نشر سمت.