ذات کشور، زندگانی اخلاقی است. بنیاد زندگانی اخلاقی بر یگانگی خواست کلی(یا عمومی) و خواست ذهنی (یا شخصی) نهاده شده است. خواستن، کوشیدن است و هر خواستی در وجه ذهنی(یا شخصی) خود با ضدش در جهان بیرونی روبرو می شود. اصل خواست، اصل برای خود بودن است، ولی برای خود بودن متضمن حصر و محدودیت است، اغلب می گویند که انسان از حیث خواستن نامحدود و از حیث اندیشه اش آن، بدانگونه که در خود و برای خود هست، در نظر آوریم باید آن را فارغ از تضاد یا جهان بیرونی و در این مورد نیز کاملا کلی بدانیم. پس خواست، و نیرویی مستقل و ذات نیروی کلی است و چه در طبیعت و چه در روح.
می توانیم این هستی ذاتی را سرور یا خدایگان طبیعت و روح بدانیم. ولی خدایگان به منزله یک فرد صرفا ذاتی در تعارض یا ذوات دیگر است. لیکن نیروی مطلق، سرور چیزهای دیگر نیست، بلکه سرور خویش است، بازتاب یا تفکری در خویش یا شخصیت است.این بازتاب یا تفکر در خود، به خود پیوستگی ساده ای است که وجود مستقل از آن خود دارد، زیرا نیرو ، چون بدین سان بدرون بازتاب یابد، واقعیت بی میانجی است. ولی این همان دانایی یا دقیقتر بگوییمف همان حامل دانایی ، یعنی فرد انسان است.
هگل، گئورگ.ویلهلم.(۱۳۸۵).عقل در تاریخ.ترجمه حمید عنایت. نشر شفیعی. ص ۱۱۷