پساساختارگرایی بدون وجود ساختارگرایی غیر قابل تصور است. پسا ساختارگرایی کاملا نگرش ضد انسان گرایی، ساختارگرایی را دنبال کرد و به تاسی از آن پذیرفت که زبان کلید فهم خویشتن است. اگرچه پساساختارگرایی هنوز دیدگاه ضد انسان گرایی و توجه به زبان را حفظ می کند، اما همزمان با استفاده از پرسشگری موشکافانه- “شالوده شکنی”- تیشه به ریشه ی برخی از مهم ترین فرضیات روش های ساختارگرایی می زند.
پسا ساختار گرایی، مانند ساختارگرایی توجه خاصی به زبان دارد اما نگاهش به زبان کاملا متفاوت از نگرش ساختارگرا است. در واقع زبان، محور تفاوت بین ساختار گرایی و پسا ساختار گرایی است. ساختارگرایی در بررسی کلیت فرهنگ از اندیشه های زبان شناختی استفاده کرد و ساختار گرایی ادبی این اندیشه ها را در مورد متون ادبی به کار گرفت. فکر وجود یک ساختار بنیادین و نیز اصل تفاوت را می شد از حوزه مطالعات زبان به گستره ی وسیعی از رفتار های انسانی- شاید حتی همه رفتارهای انسانی- منتقل کرد. ما هیچ نیازی به ساختارگرایی نداریم تا توضیح دهیم که چرا می خوریم اما شناخت اشکال مختلف خوردن و چیزهای مرتبط با آن در خیل فراوان فرهنگ های تحول یافته در طول تاریخ می تواند آموزنده باشد. با نگاهی دقیقت در می یابیم که معنا(و در نتیجه ارزش) به واسطه اصل تفاوت به وجود می آید.
برتنس، هانس.(۱۳۸۴). مبانی نظریه ادبی. محمد رضا ابوالقاسمی. نشر ماهی. ص ۱۴۰