پند

بیداری، نوعی توجه را همراه می کند که برای شخص، همواره با خوش یمنی همراه است. فرصت ها برای شخص بیدار از بین نمی روند. نمی توان از اطرافیان توقع داشت، به طور مداوم به ما نهیب بزنند و ما را آگاه نگه دارند، خرسندی وقتی همراه با پیروزی در یک مساله می شود که بتوان از تجربیات اطرافیان بهتر استفاده کرد و پند آنها را به خوبی نزد خود تجزیه و تحلیل کرد. چند بعد را باید برای تجزیه و تحلیل یک پند در نظر گرفت:

۱-      قانونی که یک پند می دهد، در اکثر قریب به اتفاق اوقات، قانونی جهان شمول و برخاسته از انسانیت است. پندی که باعث می شود تا فرد خود را بخشی از جامعه ببیند و مسائل را خاص و مخصوص خود نبیند و خود را در حصاری نبیند که قرار است در درون آن به توجیه مداوم خود بپردازد.

۲-      آشنایی به ظرفیت های درون باعث می شود تا بهتر و گشاده رو نسبت به کسانی برخورد کنیم که قدری پند آنها با انتقاد روبرو است. شاید جایی در فردا امکانی وجود داشته باشد و بتوان برای بسیاری چیزها بهتر اندیشید  و فشار جمعی را که نمی خواهد برای آینده، ممکنی بهتر را، چه برای خود، چه برای دیگران در نظر بگیرد، کنار زد و آرام گوشه ای نشست و برای خود در قالب نوعی اندیشه روزانه، کنار زدن افکار تکراری را جشن گرفت و با ظرفیت های درون خود آشنا شد. از این رو هر پندی که ما را با ظرفیت های درونمان آشنا کند، بهتر می تواند آینده را برای ما ترسیم کند و ما را از حالت ابهام خارج کند. فشار ابهام گاهی، اگر انصاف به خرج دهیم، از عهده بعضی خارج است و نمی توان از آنها انتظار داشت تا همه چیز را برای دیگران حل کنند. شاید این توانایی در درون آنها نباشد.

در مورد جهان شمولی یک پند و لزوم تفکر در مورد انطباق آن با انسانی بودن زندگی چند جمله گفتیم، آری، به گوشه ای رفتن و برای مدتی اندیشیدن ما را یاری می دهد تا هر بار هستی اطرافمان را ببینیم که می تواند روی ما تاثیر بگذارد، می توانیم ما هم روی هستی اطرافمان تاثیر بگذاریم، اگر اول از همه قبول کنیم که با چیزهایی روبرو هستیم، که نیاز به زمان دارند تا تغییر کنند. تغییر در هستی اطراف قدری حوصله می خواهد، نشان دادن روش ها و راه های تازه به یکدیگر این امکان را به وجود می آورد تا گپی در مورد کنش و واکنش های افراد جامعه نسبت به موضوعات رقت انگیز و غمبار اطرافمان بزنیم. همچنین کمی هم دنبال این باشیم که شادی در درون ما چگونه شکل می گیرد و همیشه دنبال غم رفتن، دیگر نمی تواند ما را به جلو ببرد. شناخت این مکانیسم که چگونه غم های ناشی از بی حوصلگی در درون ما شکل می گیرد راهی است تا آرامش اطرافمان را که هستی به ما اعطا می کند، می بخشد و هدیه می دهد، راحت تر درک کنیم.

بیداری در مورد اطراف، توجه به تغییرات اطراف همه چیز را برای ما شکل می دهد، خود به خود، جلو می رویم و می فهمیم که می شود از بعضی حوادث بد در زندگی فاصله گرفت. آشنا بودن با نوعی که هستی خودش را به ما نشان می دهد، ما را فرصت می دهد تا قدری هم ما در آن مداخله کنیم، نظر خود را بگوییم، هستیمان را با یکدیگر به گپ و گفت و گو بگذاریم و دنبال پندی باشیم که قدری جلو برویم، نمی شود فشار دور بودن از یک امکان در آینده را تحمل کرد، اگر قبل از هر چیز محدودیت های خود را در نظر داشته باشیم. این قدر سرنوشت خود را بد تفسیر نکنیم همین چیز ها است که باعث می شود خود را راحت تر در موقعیت های سخت دریابیم.

یک نکته: محتوای یک متن که پیش روی ما قرار می گیرد، ما در همان ابتدا ممکن است مجذوب شویم یا بر عکس چندان حس خاصی نسبت به آن نداشته باشیم. همین مسائل ساده در مورد متن را که جدی بگیریم می توانیم راحت تر با خودمان هم حرف بزنیم و حرف هایمان را بنویسیم و آرام تر نیز قضاوت کنیم. متن ها با ما حرف می زنند، اما سوال این جا است که آیا ما هنگامی که متنی را جلوی نظر داریم به فکر این هستیم که به طور صحیح آن را تفسیر کنیم؟

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *