آنچه فقط به نیروی ذاتی(?notwendig) خردمند ممکن باشد می تواند همچون مقصود ممکن خواستی {معین} نیز انگاشته شود. و از این رو اصول عمل بر حسب وسیال به مقصودی معین(?sicher) ، در واقع امر، بی شمارند. همه دانش ها بخشی عملی دارند مرکب از مسائلی که غایتی را که برای ما ممکن است بیان می کنند، و بایسته هایی که چگونگی رسیدن به آن غایت را نشان می دهند. این ها را می توان به طور کلی بایسته های کارآزمودگی نامید. در اینجا {۱} پرسش(Frage oder fragen oder bitten?!) این که آیا غایت ، خردمندانه است یا نه به هیچ روی در میان نمی آید، بلکه سخن بر سر این است که چه باید کرد تا به آن غایت رسید. از این دیدگاه ، اصولی که پزشک برای تندرست نگاه داشتن بیمار خود و زهر دهنده برای مسلم داشتن مرگ {قربانی اش} باید رعایت کند ارزش یکسان دارند، زیرا هر دو به کار آن می آیند که مقصود خاص خود را به نحو کامل برآورند. چون در آغاز جوانی هیچ کس دانسته نیست که در جریان زندگی به چه غایاتی(Infinitiv?!) روی می آورد، پدران و مادران می کوشند تا به فرزندانشان چیزهای بسیار بیاموزند، و {مهارت و} کارآزمودگی آنان را برای انواع غایات اتفاقی تدارک ببینند، بی آنکه بتوانند درباره ی هیچ یک از آن غایات احتمال دهئد که بعدها شاید فرزندشان به آن روی نیاورد، اگر چه در همه حال امکان دارد که جویای آن بشود، و در این باره چندان نگرانند(?Sorge) که عموما از انشا و تصحیح داوری درباره ی ارزش چیز هایی که به عنوان غایات برگزیده می شود کوتاهی می ورزند.
کانت، ایمانوئل. (۱۳۹۴). بنیاد مابعد الطبیعه اخلاق. {گفتاری در حکمت کردار}. ترجمه حمید عنایت، علی قیصری. انتشارات خوارزمی. ص ۷۰-۷۱
{۱}ich bevorzuge das Wort: betteln
{۱} بضاعت ما در نوع دلجویی شدن از هستی است که نشان داده می شود. مردم می بینند که هستی چگونه ما را قضاوت می کند ما نیز او را رعایت می کنیم، او ما را تفقد می کند، دلگرمی می دهد. از این رو ما مسکینِ هستی هستیم. پرسش از هستی با نوعی دلجویی هم در کتاب پاسخ داده شده است. بهتر بخوانیم. برای دوره کانت، بنیاد مابعد الطبیعه اخلاق، همان پرسش از هستی بوده است.