یادداشت (۹)

 

مهزیار کاظمی موحد

یادداشت نویسی و بیان تجربه

روش بیان عبرت در منش اقتصادی

شوالیه- بیشتر از آنچه گفتید، آیا خطای دیگری از شما سر نزد؟

کنت- هیچ، چه شده که شاه با عده ای به این کمی آمده است؟

دلقک(Clown؟)- برای همین سوال اگر کند و زنجیرت کنند، کاملا سزاوارش هستی.

کنت – چرا دلقک؟

دلقک – تو را برای درس خواندن باید پیش مورچه فرستاد تا به  تو بیاموزد که زمستان فصل کشت و کار نیست. همه ی کسانی که راستای بینی شان را می گیرند و راه می روند، چشمانشان رهبری شان می کنندف مگر آنکه نابینا  باشند. اما از بیست تا بینی یکی نیست که بتواند بوی گند را تشخیص بدهد. وقتی که یک گردونه بزرگ از سراشیبی تپه پایین می غلتد، ولش کن برود، مبادا  دنبالش  کشیده بشوی و گردنت بشکند. ولی آن گردونه ی تپه بزرگ از تپه بالا می رود، بگذار تو را هم دنبال خودش بکشد. اگر یک مرد دانا  اندرز بهتری  به تو داد، این اندرز بهتری به تو داد، این اندرز مرا به خودم  پس بده. آخر، جز یک مشت لات و لوت هیچ کس از آن پیروی نمی کند، چرا که گوینده اش یک دلقک است.

آن سروری که به خدمت شاه در می آید و جویای مال و مکنت  است، تنها برای حفظ ظاهر فرمان می برد و حرف شنوی نشان می دهد.

“او، وقتی که باران در گرفت، پی کار خود می رود

و تو را در توفان تنها می گذارد.

ولی من پایداری می کنم آری دیوانه بر جا می ماند و می گذارد که عاقل در برود

مردک  رذل عقلش را می بازد و می گریزد،

اما دلقک ، به خدا رذل و فرومایه نیست

کنت – تو این چیز ها را کی یاد گرفتی، دیوانه؟

دلقک – نه در کُند و زنجیر(chain) دیوانه(mad).

شکسپیر، ویلیام. (۱۳۸۴).شاه لیر. ترجمه م. ا. به آذین. صص  56-57

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *