یقین و توکل

تسلیم بودن کار دشواری است. تسلی بودن است که تسلای دل است. اما فاصله داشتن تا مرحله تسلیم بودن کار را دشوار می سازد. تسلیم بودن بسیاری از مسائل را برای آدمی حل می کند ولی دستیابی به این مقام و منزلت معنوی کاری دشوار است. تسلیم بودن باعث می شود تا خرسندی دل را فرا گیرد. نوعی آرامش در درون انسان به وجود می آید. فضای حوادث دیگر آن چنان دردناک نیست. می توان برای خود در مورد تسلیم بودن نوشت، با این حال دستیابی به این مقام کار دشواری است و نیازمند این است که انسان از امتحانات زندگی سربلند بیرون بیاید. برای تسلیم بودن در حد و اندازه خودمان، کافی است به تکرار شدن بعضی حوادث در زندگی خود فکر کنیم و در جست و جوی عبرت باشیم. عشق به معنویت می تواند ما را از بسیاری از دام ها نجات دهد. عشق به معبود، می تواند دل را جلا دهد. عقل وسوسه گر را می توان کنار گذاشت و برای تسلیم بودن در زندگی روزمره فکری کرد. برای این مساله باید توکل داشت. عشق به معبود، مسائل روزانه را برای انسان کوچک می کند، اما دستیابی به این مقام، کار دشواری است و نیازمند گذراندن امتحان های الهی می باشد. ولی چیزی است که نمی توان از خود نخواست. تسلیم بودن در شرایط سخت، می تواند با ادب همراه باشد. اما چگونه فردی که تسلیم است همه چیز را برای خود حل شده می بیند؟ پاسخ به این سوال تا حدی نیازمند این است که انسان با عوالم عرفان و تصوف آشنا باشد. آشنایی با مقام تسلیم بودن در برابر حق، می تواند برای ما که در زندگی روزمره خود غرق شده ایم، فرصتی باشد تا بتوانیم بهتر از قبل، صبر پیشه کنیم. معارف عرفانی و حقایق تصوف برای ما پندهایی را دارند که در زندگی روزمره می توان از آنها استفاده کرد و احساس پریشانی را از خود دور نمود. زندگی هر روز که با دغدغه ها و کاستی های زیادی همراه است. زمان بندی های دشواری که هر بار ما را وادار می کند تا هر چه سریعتر در مورد چیزهای مختلف تصمیم بگیریم. در همه آنها نیاز به توکل می باشد همه فشارهایی که حاصل زندگی مدرن و امروزی است، می تواند تحت تاثیر مفهوم تسلیم بودن در تصوف، تا حدی و لو اندک از زندگی ما زدوده شوند. باید برای لحظاتی فکر کنیم. باید بدانیم که می توان بر فشارهای عصبی نیز غالب شد اگر با بعضی مفاهیم عرفانی آگاه باشیم. اگر عشق به معبود، روشنی بخش زندگی بسیاری از عرفا بوده است، چرا ما برای دقایقی در طول روز به این مفهوم فکر نکنیم و از زندگی روزمره و ماشینی خود فاصله بگیریم. این ها پندهایی است که می توانند مرهم زخم های ما باشند. این ها نکاتی هستد که می توانند ما را یاری دهند.

شقیق بلخی در خاطرات خلوت خانه خود در ابیات ۲۵۶۵-۲۵۷۵ در باب توکل، اشاره می دارد که:

به مردم گفت، درباب توکل
قوی باشید و مندیشید از ذل
که من در بادیه دلشاد رفتم
توکّل کردم وآزاد رفتم
زمال و ملک با من یک درم بود
که آن باجیب من با من بهم بود
در آمد شد چو دل با غیب دارم
هنوز آن یک درم در جیب دارم
به کعبه رفتم و باز آمدم شاد
که سوی آن درم حاجت نیفتاد
جوانی گرم رو از جای برخواست
بدو گفتا که بشنو یک سخن راست
در آن دم کان درم بستی فرو جیب
کجا بود اعتماد جانت برغیب

کجا بود آن توکل آن زمانت

که افگند آنآن درم در صد گمانت؟

تو آن ساعت مگر مؤمن نبودی

وگر بودی بر اوایمن نبودی؟

شقیق این حرف چو بشنید ازوی

به منبر بر فرو لرزید از وی

بداد انصاف کاین حجّت عیان است

چه گویم حق به دست این جوان است(پروین و همکاران، ۱۳۹۵)

 

پروین، محمد جعفر. سراج، سید علی،علیزاده،  احسان ، عطایی، فریبا.(۱۳۹۵) “توکل در مثنوی های عطار. فصلنامه شعر وزبان معاصر. دوره اول شماره دوم.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *