کیفیت زندگی، تعامل بین شرایط زندگی و ارزش های شخصی و رضایت شخصی با زندگی است، همچنین ادراک افراد از منزلت خود در زندگی در زمینه فرهنگ و اجتماع خود می باشد و سلامت ذهن و عقاید شخصی را در بر می گیرد. (مودجاهید[۱] و ابدارازاک[۲]، ۲۰۰۹)
Moudjahid, Aissaoui. Abdarrazak, Baida. (2019) “Psychology of Quality of Life and Its Relation to Psychology” International Journal of Inspiration & Resilience Economy, 3(2): 58-63
با دوستی می رفتیم و با هم گپ می زدیم و در مورد زندگی می گفتیم.
می گفت: کیفیت زندگی وقتی همراه با سن رشد نکند، به مرور زمان، افرادی که در دوردست ارتباط عاطفی با آنها داشته ایم و علاقه مندی به آنها ذهن ما را مشغول کرده بودیم، فاصله گرفتن از این افراد، چیزی همراه با حسرت می شود، چرا که دیگر هم سطح آنها نیستیم و بدین ترتیب باید فاصله با آنها را تحمل کنیم. یعنی فرصت بیان عواطف خود را نسبت به آنها از دست می دهیم و باید سرنوشت را قبول کرد. همچنین در کنار این موضوع، فاصله ای بین ما و آنها که در گذشته هم سطح با آنها بوده ایم، به وجود می آید. در نتیجه نمی توان از این مساله گذشت که این فاصله نوعی صبر و تحمل نیز می خواهد، باید صبر کرد و عواطف خود را کنترل کرد و این موضوع را مورد پذیرش قرار داد که آنها دیگر سطح بالایی از کیفیت زندگی را دارند و دیگر وقتی برای افرادی مثل ما باقی نمی ماند تا عواطف خود را به آنها بیان کنیم.
پایین تر ماندن در زندگی باعث می شود تا نوعی غم در درون ما ریشه بدواند و نتوان به مرور زمان بر این غم و اندوه، غلبه کرد. بنابراین باید وقت را به نوعی برنامه ریزی کرد که بتوان از روز های باقی مانده زندگی که همراه با حسرت نیز می باشند، استفاده نمود. حتی بهتر است غم و حسرت را برای خود تحلیل نمود. تحلیل کردن غم و حسرت از دست دادن کسانی که بعد از گذشت زمانی، سطحی کاملا بالاتر از زندگی را دارند، می تواند به ما کمک کند تا با احساس اندوه راحت تر برخورد کنیم. تحلیل غم و حسرتی که در زندگی ما به وجود می آید، می تواند راه را برای آینده به ما نشان بدهد و با وجود غم و اندوه، برای آینده برنامه ریزی کنیم.
در تحلیل غم و حسرت از دست رفتن فرصت ارتباط عاطفی با این افراد، تلاش ما برای سرپوش گذاشتن روی اشتباهات خود می تواند غم و اندوه را دو چندان کند. ابتدا باید به تحلیل این مساله پرداخت که زمان به چه صورت از دست رفته است؟ آیا از فرصت ها برای ارتقای سطح زندگی خودمان استفاده کرده ایم تا این وضعیت پیش نیاید که افراد دیگر رشد کنند و دیگر قابل دسترس برای ما نباشند. نبودن آنها، می تواند نهیبی برای ما باشد که ممکن است برای آینده خود به طور مطلوب برنامه ریزی نکرده ایم.
از طرفی استفاده از فرصت ها در زندگی می تواند جلوگیری از روزی کند که دیگر نتوان افرادی خاص را برای زندگی خود در نظر گرفت و بدین ترتیب فرصت های از دست رفته، اندوه و حسرت به وجود می آورد.
حسرت ها به مرور روی هم جمع می شوند و وقتی فضای ذهن از حسرت ها و اندوه از دست دادن فرصت ها می شود، نمی توان برای آینده تصمیم خاصی را در نظر داشت. اندوه ها و حسرت ها، به سرعت، وضعیت غم انگیزی را در زندگی ما به وجود می آورند.
اندوه و حسرت، در درون ذهن ما پر می شود، تصمیم گیری به مرور زمان دچار مشکل می شود، فرد خود را تنها می یابد و نمی تواند بر اندوه و غم ناشی از حسرت فرصت های از دست رفته غلبه کند و به طور مرتب، زمان را از دست می دهد. بدین ترتیب فرصتی برای جبران و رسیدگی به بخش های دیگر زندگی نمی ماند و فرد تنها می ماند. همین قدر که بتوان برای روزها، برنامه ریزی کرد می تواند برای جبران گذشته، موفق باشد با این حال تلاش برای جبران بعضی از فرصت ها، می تواند روی روش تاثیرگذاری بر مشکلات اثر خود را نشان دهد. به مرور زمان، مشکلات برای افراد، حل نمی شوند و فرد با غم و اندوه رو در رو می شود. یعنی نمی تواند برای خود تصمیم بگیرد و بسیاری از مسائل را برای خود جدی بگیرد و راحت تر از پس مشکلات بر بیاید.
توضیحات دوست من، در ادامه به این صورت بیان شد که: دستور العمل های ساده در مورد جبران فرصت ها، نمی تواند نجات دهنده فرد از این غم و حسرت باشد. توانایی افراد برای حل این مشکل می تواند خود را به این صورت نشان دهد که ابتدا مساله را به بخش های خاص تفکیک کند:
۱- منشا از دست دادن فرصت ها چیست؟
۲- چه مقدار زمان از دست رفته است؟
۳- چه فرصت هایی را می توان جبران کرد؟
بعد ما با لحن غم انگیزی توضیح می داد: به نظر شما می توان با این دستور العمل های ساده، راه حلی برای عبور از غم و حسرت پیدا کرد؟ به نظر می رسد باید قبول کرد و غم و حسرت ناشی از دست دادن فرصت برقراری ارتباط با بعضی اشخاص را در زندگی از دست داده است. به مرور زمان، آدمی فکر می کند که مظلوم واقع شده است و بعضی فرصت ها را از او گرفته اند،
خلاصه این که زمانی گذشت و با این صحبت ها سعی می کرد، توضیح دهد که چطور غم و حسرت بر زندگی اش سایه افکنده است.
من که مخالف بودم و اعتقاد داشتم، گاهی باید از دور و با فاصله به بعضی افراد فکر کرد و کمتر در مورد چیزهایی که در سطح آدم نیستند، فکر کرد و یا حداقل نباید زمان زیادی را به این مساله اختصاص داد و به نظر من، این اختلاف سطح ها، در زمان کوتاهی به وجود نمی آیند و از همان ابتدا نیز باید بیشتر دقت کرد. در اغلب اوقات، اختلاف ها از همان ابتدا وجود دارند و نباید افراد را کوچک شمرد و دانست که برای دستیابی به همان موقعیت، زحمت کشیده اند و کار و کوشش آنها در ادامه، موفقیت های بیشتری نیز برای آنها به همراه خواهد آورد.
بعد از مدتی در تنهایی خودم، به این فکر کردم که برای خودم مسائل چگونه بوده است؟ فکر کردم به این که حتما کسانی بوده اند که سطح آن ها از لحاظ کیفیت زندگی از من بالاتر رفته است و به مرور زمان دست یابی به آنها دشوار شده است و یا به کلی از میان رفته است. برای من نیز غم و اندوه حسرت، کالبدم را پر کرد و فهمیدم که دوستم به چه نکاتی اشاره کرده است و من جدی نگرفته بودم.
آنهایی که دوست دارند زودتر مسائل را مطرح کنند، از من، قدری جلوتر هستند. من این مساله را برای خودم، دیر مطرح کردم و فراموش کردم از دوستم بپرسم که چگونه به تحلیل این اندوه و غم حسرت می پردازد. گاهی اوقات تصور می کنم اگر امکانات بیشتری را فراهم کرده بودم، می توانستم به مسائل به صورت واقع بینانه تر نگاه کنیم و رابطه عاطفی مد نظر خودم را فراهم کنم. با این حال، این تلاش ها، چندان موثر نبود، امکاناتی فراهم نکردم و در حال حاضر که فکر می کنم، تا حدی فقدان رابطه عاطفی مناسب با دیگران، باعث می شود تا تنها بمانم. از این جهت، بسیاری از چیزهایی را که برای خود، برنامه ریزی می کنم، در مقداری غم و اندوه حسرت گذشته انجام می دهم که البته برنامه ریزی برای تحلیل این چنین اندوهی، کاری دشوار برای من است.