العربیه الباقیه :
این آثار، یعنی شعر و قرآن و حدیث و نامه ها، همه به زبانی نوشته اند که آن را العربیه الباقیه یا به عبارت گذشتگان، العربیه الفُصحی خوانند. این اصطلاح در مقابل العربیه البائده، یعنی آثار ثمودی و لحیانی و صفایی نهاده شده است که اکنون در هیچ نقطه ای جهان مورد استعمال ندارد. عربی فصیح از دیرباز، حتی در دوران جاهلی، به عنوان گنجینه علوم آموخته می شد. اشراف، فرزندانشان را برای آموختن این زبان به صحرا نزد بادیه نشینان می فرستادند. اما چگونگی پیدایش و انتشار ان در کنار صدها لهجه ی گوناگون مساله ای است که جواب قانع کننده و قاطعی برای آن به دست نیاورده ایم. نظریه هایی که تاکنون ارائه شده اند برخی افراطی و برخی معتدلند ؛ اما هیچ یک آن طور که باید مساله را حل نکرده اند.
دانشمندان عرب می پنداشتند که در اصل، زبانی فصیح و کامل وجود داشته است که لهجه های گوناگون از ان منشعب گشته و بر حسب مقدار تاثیر عوامل بیگانه ، از زبان فصیح نخستین دوری گزیده است. ایشان از دیرباز به جست و جوی زادگاه و اصل عربی فصیح پرداختند و جست و جو ها و تحقیقات خود را در درجه اول متوجه لهجه های گوناگون عربی کردند تا ببینند کدام لهجه کهن، به زبان شاعران و فصیحان و به خصوص به لحن قرآن شبیه تر است. ایشان با زیرکی تمام، لهجه هایی را که به عوامل بیگانه درآمیخته بود و پاکی و شفافی خود را از دست داده بود به کنار نهادند و هنگام تدوین لغت، از آنها روی گرداندند. از نظر ایشان ، زبان اقوامی که در نزدیکی مرزها یا در شهر های تجاری و بنادر می زیستند، ارزش علمی نداشت. سیوطی می نویسد : ” بالجمله، از هیچ شهرنشینی لغت اخذ نشد و نه از بیابان نشینان که در کرانه های بلاد خویش در همسایگی اقوام دیگر مسکن داشتند. نه از قوم لَخم لغت اخذ شد و نه از جُذام، زیرا ایشان با اخل مصر و قبط همسایه بودند و نه از قضاعه و غسّان و ایاد، زیرا ایشان با اهل شام که غالبا نصرانی بودند و به زبان عبرانی قرائت می کردند همسایه بودند و از نه از تَغلِب و یمن، زیرا ایشان در جزیره با یونانیان مجاور بودند و نه از بکر که با فارسیان و نبطیان(آرامیان) همسایه بودند و نه از عبد قیس و اَزدعمان، زیرا ایشان در بحرین با هندیان و فارسیان درآمیخته بودند و نه از اهل یمن که با هندیان و حبشیان آمیخته بودند و نه از بنی حنیفه و ساکنان یمامه و نه از شهرنشینان حجاز؛ زیرا کسانی که نقل لغت می کردند در همان آغاز دریافتند که ایشان با دیگر ملت ها درآمیخته اند و زبانشان فاسد شده است.
آذرنوش، آذرتاش. (۱۳۸۳). تاریخ زبان و فرهنگ عربی. نشر سمت. صص 45-46