ابن خلدون می گوید: “لغت قریش خالص ترین و فصیح ترین لغات دیگر بلاد عرب بود، زیرا قریش از هر سو با بلاد عجم فاصله داشت. پس از قریش لغات قبایلی بهتر بود که در پیرامون قریش می زیستند چون ثقیف و هذیل و خزاعه و بنی کنانه و بنی غطفان و بنی اسد و تمیم ولی قبایلی که از ایشان دور بودند، مانند ربیعه و لخم و جذام و غسان و ایاد و قضاعه و عرب های یمن که از همسایگان ایران و روم و حبشه بودند، ملکه زبانشان کامل نبود زیرا با زبان عجمان آمیخته شده بود” ما بر این دو امر این معنی را نیز می افزاییم که میان آن دو گروه در طبایع اخلاق تباین شدید بود و این خود از عواملی بود که همواره اتش کینه و نفرت را شعله ور می ساخت. اسلام از آن هنگام که ظهور کرد برای ایجاد وحدت کلمه و اتحاد میان صفوف مختلف و از میان بردن علل خصومت ها به خصوص در شبه جزیره عربستان عامل مهمی بود ولی عرب ها هنوز از صدر اسلام پر دور نشده بودند که کینه های نهان آشکار گردید و کشمکش ها از خوابی نه چندان گران دیده گشودند.
محمد عبدالله عنان(۱۳۸۰). “تاریخ دولت اسلامی در اندلس “. جلد اول. نشر کیهان. چاپ دوم. ص ۶۷