هشام بن عبدالرحمن
پس از عبدالرحمن الداخل پسر او هشام بن عبدالرحمن که ولیعهد پدر بود به جایش نشت. هشام بزرگترین پسر او نبود. بزرگترین پسر او سلیمان بود که اکنون در طلیطله فرمان می راند. در ان روزگار برای ولایتعهدی نظام خاصی نبود، بلکه برگزیدن ولایت عهد از حقوق امیر یا پیشوا به شمار می آمد که بر حسب مصلحت عامه از ان حق استفاده می کرد. ولی عهدی منحصر در فرزندان امیر یا خاندان او نبود، اگر هم بر خلاف این صورت می گرفت به سبب سنن سیاسی و عصبیت های خانوادگی بود. خاندان اموی این روش اخیر را برگزیدند و بدین گونه در دولت های اسلامی نیز به شیوه ی خاندان های سلطنتی سلطنت موروثی را به وجود آوردند. طبیعی بود که چون عبدالرحمان الداخل در احیای میراث فروپاشیده خاندان خود در مشرق پیروزی یافت و آن زنجیر از هم گسسته را بار دیگر پیوند داد، بر آن شد این سنت خاندان اموی را نیز زنده سازد و تشکیل یک خاندان سلطنتی دهد که به تعاقب بر تخت شاهی نشیند و اندلس به زیر فرمان سیستم حکومت اموی درآید.
هشام چند روز پس از مرگ پدر به قرطبه وارد شد و در آغاز جمادی الاول سال ۱۷۲ هجری قمری/ ۷۸۸ میلادی با او بیعت کردند. هنگامی که بر تخت فرمانروایی نشست جوانی سی و سه ساله بود عاقل و دور اندیش و دلیر و با اراده و عادل و پرهیزگار و متواضع و نرمخوی و دوستدار نیکی. ابن عبد ربه صاحب العقد الفرید درباره او می گوید: ” از جهت صورت زیباترین مردم و از جهت سیرت شریف ترین ایشان. جوانمرد بود و به کتاب و سنت حکم می کرد. زکات را از ان کس که بر او واجب بود می گرفت و در جای خود خرج می کرد. حتی در ایام نوجوانی نیز از او خطایی مشاهدت نیفتاد” از جهت تواضع چنان بود که شب ها خود در کوچه های قرطبه در میان دیگر مردم می گشت و شکایات آنان را به گوش خود می شنید. بیماران را عیادت می کرد و بر جنازه ها حاضر می شد. چه بسا در شب های تاریک و بارانی از خانه بیرون می آمد و کیسه های پول در مساجد می افگند تا آنان که در مسجد هستند آن کیسه ها بردارند، باشد که سبب اجتماع نمازگزاران شود. هشام به هر وسیله به فریاد دادخواهان می رسید. می خواست روشی چون روش عمر بن عبدالعزیز پیش گیرد. گروهی از ثقات را به دیگر شهرها می فرستاد تا در راه و روش عمال بنگرند که با رعیت چگونه رفتار می کنند. اگر در میان ایشان ستمکاری می یافت معزولش می کرد و به سختی عقاب می نمود.
عنان، محمد عبدالله (۱۳۸۰) تاریخ دولت اسلامی در اندلس . ترجمه عبدالمحمد آیتی. نشر کیهان. جلد اول. صص ۲۴۰-۲۴۱