زندگی آشوب(riot) نور و ظلمت است
درام نمایشی است درباره انسان و سرنوشت او، – نمایشی که تماشاگرش خداست. اما او تماشاگر و بس. گفته ها، ژست هایش هیچ گفته ها و ژست های بازیگران در نمی آمیزد. نگاهش به آن ها ست. همین زمانی ایبسن نوشته بود: “کسی که خدا را ببیند می میرد، اما آیا کسی که خدا او را دیده است می تواند به زیستن ادامه بدهد؟
انسان های هوشمندی که زندگی را دوست دارند از این ناهسازی با خبرند و می توانند نکته های پرخرده ای درباره درام به زبان آورند. خصومت آشکار آنها با ماهیت درام توجیه پذیر تر از مدافعه ی مدافعان شرمگین آن است. دشمنان درام می گویند که درام ئنوعی تحریف واقعیت است. واقعیت را از آنچه هست خام تر می سازد. نه تنها- حتی شکسپیر – غنا و کمال را از واقعیت سلب می کند، نه تنها رویدادهای بی رحمانه ی درام همواره فقط مرگ یا زندگی را رقم می زند و واقعیت را از ظرایف ناب روان شناسانه اش محروم می کند، بلکه مهم ترین خرده و اصل کلام این است که درام در بین انسان ها نوعی خلا پدید می آورد. در درام فقط یک نفر است که سخن می گوید(تکنیک او انعکاس کاملی از طبیعت ذاتی اوست) و دیگری صرفا جواب می دهد. ولی یکی شروع می کند و دیگری تمام می کند و جریان آرام و نامحسوس مناسبتاشان با یکدیگر، که فقط(only) زندگی واقعی می تواند آن را واقعا به زندگی بکشاند.
لوکاچ، جورج.(۱۳۸۲). جان و صورت.مترجم رضا رضایی. نشر ماه صص ۲۴۷-۲۴۸