اندلس پس از قطعه قطعه شدن: اشبیلیه و بنی عباد

مملکت اشبیلیه یا ناحیه غرب اندلس از حیث وسعت خاک و رهبری سیای و نیروی نظامی مهم ترین دولت های ملوک الطوایفی بود  و از دیگران مرتبتی عظیم تر داشت. مملکت اشبیلیه از همان اغاز فروپاشی دولت عامری یعنی در پایان  قرن چهارم و به هنگامی که قرطبه پایتخت خلافت اندلس  در آتش آشوب می سوخت و دستخوش انقلابات پی در پی شده بود، کم کمریشه دوانید و پا گرفت. قاضی اشبیلیه ابوالولید اسماعیل بن عباد در عین سکون و سوت، رشته های سیاست خویش می تافت و خردک خردک زمام حکومت آن شهر عظیم را که چون دیگر شهرهای اندلس به امان خدا رها شده بود به دست گرفت. چون قاضی ابن عباد بهره خویش را از فرمانروایی بگرفت و سال عمرش افزون شد و دیدگانش بی نور یا کم نور گردید  پسر خود ابوالقاسم محمد را در قضا به جانشینی خویش برگزید… اابالقاسم بن عباد به مستحکم ساختن پایه های حکومت خود پرداخت و در تضیعف سلطه بربرها  در شهر کوشید…نخستین برخورد شدیدی که ابوالقاسم بن عباد در ان شرکت داشت نبرد او با بنی الاقطس صاحبان بطلیوس بود. اینان در سمت شمال، همجواران او بودند، قابل ذکر است که ابن عباد با وجود خصومتش با بربر، با محمحد بن عبدالله یا محمد بن عبدالله برزالی  بربری صاحب قرمونه پیمان دوستی داشت و بر او متکی بود…بدین گونه مملکت اشبیلیه یا مملکت بنی عباد قسمت اعظم اراضی اندلس قدیم را در بر گرفت  و شامل مثلث  جنوبی شبه جزیره  و سرزمین فروتنره ت کرانه وادی الکبیر گردید. در مجموع، پس از اسماعیل ابن عباد، پسرش محمد و بعد از محمد هم، المعتضد به فرمانروایی رسید.

…یکی از داستان های هولناکی که  از  المعتضد بن عباد به ما رسیده است داستان “حدیقه الرووس اوست. در ان جا سر های دشمنانش را که در میدان جنگ بریده بودند  یا به ناگاه  کشته بودند حنوط کرده نگه می داشت. ابن حیان می گوید در نظر المعتضد این خزانه وحشتناک گرامی تر از خزاین گوهر های مکنون  بود و همه مباهاتش  به آنها  بو. او سرهای ملوکی را که به شمشیر بریده بود در ان گنجینه نگاه می داشت. از جمله سرهای این خزانه یکی سر محمد بن عبدالله البرزانی بود  سر حاجبانی چون ابن خزرون و ابن نوح  و جز ایشان. سر اینان  را در کنار سر پیشوایشان خلیفه یحیی بن علی بن حمود قرار داده بود. المعتضد تنها را تکه ته می کرد و سرها را نگه می داشت  و آنان را پاکیزه و خوش بو می ساخت و در محفظه  هایی نگهداری می کد ابن حیان می گوید در شب های  عیش و سرور این سرها را نزد او می اورند و او در حالی که جام های شراب سر می کشید  به انها می نگریست و خوشدل می شد و دیگر اهل مجلس از بیم بر خود می لرزیدند.

ابن بسام بر این می افزاید که چون اشبیلیه فتح شد و المعتضد بن عباد خلع گردید، “مرابطون” این سرها را در درون جوال ها  و دیگر ظروف یافتند. نخست می پنداشتند که اموال و جواهر  استو چون به حقیقت پی بردند بلرزیدند و هر سر را اگر از خاندانش کسی باقی مانده بود به او تسلیم کردند.

المعتضد بن عباد در دوم جمادی الآخر  سال ۲۶۱ هجری قمری مصادف مارس ۱۰۶۹ میلادی درگذشت. سبب مرگ او را ابن حیان بر امدن قرحه ای در گلویش  ذکر کرده است. ابن قرحه در زمانی اندک به حیاتش پایان داد، مدت حکومتش قریب هجده سال بود. پس از او پسرش المعتمد بر تخت بنشست

زن المعمد بن عباد، ملکه، اعتماد نام  داشت. سبب اشنایی وی را با معتمد این گونه نوشته ااند

المعتمد روزی با وزیر خود ابن عمار در ساحل وادی الکبیرف رود اشبیله تفرج می کرد و  با یکدیگر به تبادل ابیات مشغول بودند ، باد بر اب می وزید و آب چون زره حلقه حلقه می شد. المعتمد مصراع اول را سرود:

“صنع الریح من المائ  زرد”

 و از ابن عمار خواست  که ان صراع را تمام کند وزیر نتوانست مصراع مناسب را بیابد. دختیر زیبا که در کنار رودخانه رخت می شست بر فور پاسخ داد:

ای درع لقتال لوجمد

المعتمد  بن عباد در شگفت شد  و از سرعت خاطر او خوشش امد همچنان که فریفته زیبایی او شده بود از او پرسید که شوهر دارد؟ دختر گفت نه شوهر ندارد. المعتمد او را به قصر خود فراخواند و با او ازدواج کرد.

 

معتمد بن عباد وقتی دربرابر حملات پادشاه مسیحی قشتاله تنها ماند مجبور شد از مرابطون کمک بخواهد الرشید پسرش بر او براَشفت و گفت : ای پدر، کسی را به اندلس ما در می اوری که پادشاهی از ما بستاند  و جمع ما را پراکنده سازد.

المعتمد بن عباد به فرزندئش گفت : ای پسر هرگز از من مخواه که  اندلس را دارالکفر نمایم و به دست مسیحیان بسپارم. آنگاه مرا بر منابر اسلام لعنت خواهند کرد چنان که دیگران را لعنت خواهند کرد چنان که دیگران را لعنت می کنند . در نظر من شتربانی به از خوکبانی است” الرشید از آن پس کار به دست پدر داد تا  هر چه خواهد کند.

زعیم مرابطون هم بعد از مشورتهای طولانی  و گفت و گو با دیگر روسا  و فقها به دعوت امرای اندلس پاسخ داد و حرکت به اندلس  را مشارکت در جهاد و یاری دین حق به حساب آورد.

منبع:

عنان، محمد عبدالله.(۱۳۶۷) تاریخ  دولت اسلامی در اندلس. ترجمه عبدالمحمد ایتی . جلدو دوم. صص ۷۸-۲۷

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *