مقدمه مقاله زیر:
Wittgenstein on forms of life: a short introduction
Philip Tonner
پندار “شکل های زندگی” در فهم فلسفه متاخر ویتگنشتاین مرکزی است. گرچه این خود مساله می باشد، با این حال، گستره ای از تفاسیر از این پندار در ادبیات روی حوزه اندیشه ویتگنشتاین وجود دارد. به طور بخشی، این مساله به ارجاع نامتناوب ویتگنشتاین به مساله “شکل های زندگی” بر می گردد. اصطلاح “شکل زندگی” تنها ۵ بار در پژوهش های فلسفی آشکار می شود، این کتاب، متن محوری در فلسفه متاخر ویتگنشتاین می باشد. این نقطه محل منازعه است که آیا پندار “شکل های زندگی” ویتگنشتاین را به قالبی از نسبی گرایی متعهد می سازد . این مقاله این مساله را کاوش می کند. ما در این جا استدلال می کنیم که برای اجتماع های مفهومی متفاوت کاملا ممکن می باشد که در دیالوگ با یکدیگر از دیدگاه ویتگنشتاین درگیر شوند. ما استدلال می کنیم که ویتگنشتاین یک نسبی گرای شناختی نیست. عقیده[۱] ویتگنشتاین این بود که حقیقت به این شکل زندگی پیچیده یا منظر شالوده ای انسان[۲] پیوند خورده است