سیر فلسفه یاسپرس
معمولا سیر فلسفه یاسپرس را به دو مرحله فلسفه اگزیستانس و فلسفه عقل تقسیم می کنند. از آنجا که یاسپرس خود صراحت تاکید دارد که در طرح اندیشه اگزیستانس تحت تاثیر کیرکگور و درفلسفه عقل تحت تاثیر کانت قرارداشته است. می توان فلسفه او را تلفیقی از اندیشه های کیرکگور و کانت دانست. تفاسیر زیادی از چگونگی این تلفیق و نسبت اگزیستانس و عقل با یکدیگر وجود دارد که خود موضوع تحقیق جداگانه ای است.(پازوکی، ۱۳۹۱)
انسان و تصمیم گیری
انسان در میان وضعیت خود، برای تصمیم گیری آزاد است، او ” با انتخاب های آزاد خود امکانات هستی خود را متحقق می سازد” یاسپرس ، بر عکس سارتر، در نهایت واصل رفتارهای ما رابطه ای با خدا و تعالی می بیند، که در نتیجه ، هم نشانه های مطلقیت را در اعمال ما می یابد، و هم به ما امکان می دهد تا با اعمال خود تاریخ را بسازیم. در درون همین تاریخداری ، علل و معلول های ممکن و احتمالی اعمال ما ظاهر می شوند. به نظر یسپرس اختیار و انتخاب ما از این معرفت حاصل نمی شود. بلکه انتخاب ماف به وسیله همین دانش، ارتباط خود را با تعالی در می یابد که مسئولیت ملموس و واقعی را به ما می دهد، یعنی تعهد عینی و محسوس انسان را در همین جهان موقعیت ها به او می بخشد.(نوالی، ۱۳۷۳، ص ۱۴۴)
یاسپرس و اهمیت تاریخی علم
یاسپرس در بیان اهمیت تاریخی علم، نقش والای آن را پس از رنسانس، در شکل دهی به جامعه انسانی برجسته نموده است . او پیشرفت های علمی را پس از رنسانس، به ویژه از قرن هیجدهم به بعد چون خون تازه ای می داند که گویی به تار یخ تزریق شده است، خونی آنچنان تازه و پرانرژی که اکنون خود، روند و سیر تاریخ را تعیین می کند. کلی ترین توصیف وضعیت تاریخی ما این است که در عصری زندگانی می کنیم که سپهر علم و دانش ابژکتیو اگر نگوئیم بر سایر جنبه های فرهنگی سایه افکنده است دست کم می توان گفت که داعیه های جدی دارد. این سپهر چنان نفوذی یافته است که سایر جنبه های فرهنگ بشری را به چالشی جدید فراخوانده و حتی گاهی به سکوت و تسلیم وامی دارد. چنین وضعیتی از آن روست که از سویی در امتداد پیشرفت های علمی، تکنولوژی طلوع کرده و بالنده گردیده و خود پیشرفت های علمی را سرعت بیشتری بخشیده است و از سویی دیگر بدان سبب است که علم فروگذار هیچ موضوعی نیست و تلاش می کند که همه زوایای جهان را مورد کنکاش قرار دهد و همه چیز را فرا بگیرد.(عباسی، ۱۳۸۳)
موقعیت های مرزی
باید دید که عناصر واقعیی که هست بودن باید آنها را تحمل کند و به عهده گیرد، کدام ها است. این عناصر بی نهایت متغایر و متفاوت است، اما می توان آنها را در زیر چهار عنوان بزرگ جای داد. یاسپرس آن عناوین را ” موقعیت های مرزی[۱]“{یا وضع های نهایی} نامیده است. البته تجربه ی موقعیت های مرزی راهبر ما مستقیما، به طرف تعالی[۲] می باشد چه لازمه یک حد و مرز وجود فراتر از آن است. اما مورد نظر ما فعلا همان نسبت و ربط آنها اختیار است. اولا یک موقعیت مرزی اساسی هست که عبارت است از قرار گرفتن و بودن “در موقعیت” . زیرا موقعیت ها و وضع هایی که ممکن است ما در آنها قرار بگیریم، متغایر و متفاوت است و همواره متغیر ، اما همیشه یکی از آنها وجود دارد. به هر چه مشغول باشیم و سرگرم هر کار که باشیم، به هر جهت در شبکه احوال و مقتضیات و وقایعی گرفتاریم که ما را محدود می سازند و در وضعی و موقعیتی قرار می دهند. ثانیا موقعیت های مرزی خاص هست که در این زمینه ی کلی ، برجسته می شوند و هیچ انسانی از آنها اجتناب نمی توانند کرد، مانند مبارزه و رنج و شکست و مرگ.(ورنو و دیگران،۱۳۹۲) صص ۱۷۹-۱۸۰)
[۱] Stuation -limites
[۲] La transcedance
منابع
پازوکی، بهمن. (۱۳۹۱). مفهوم اگزیستانس نزد یاسپرس نشریه فلسفه سال چهار. شماره ۲ پاییز و زمستان ۱۳۹۱
علیرضا عباسی(۱۳۸۳). امکان فلسفه ورزی در عصر علم بررسی نسبت فلسفه و علم در دنیای معاصر از دیدگاه یاسپرس برهان و عرفان ۱۳۸۳ شماره ۴
ورنو ،روژه. وال، ژان و دیگران. (۱۳۹۲) نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفه های هست بودن. ترجمه یحیی مهدوی و دیگران. انتشارات خوارزمی. ص ۱۷۹-۱۸۰
نوالی محمود. (۱۳۷۳) فلسفه های اگزیستانس و اگزیستانسیالیسم تطبیقی. انتشارات دانشگاه تبریز.