نیچه: رمه
به رمه ای که در پیش روی شما می چرد، بیندیشید. این حیوانات هیچ درکی از امروز و فردا ندارند جز آن که به این سو و آن سو می جهند ، می خورند می آسایند، هضم می کنند. و دوباره می جهند و از بام تا شام از روزی به روز دگر به همین نحو ادامه می دهند. خوشی و ناخوشی شان چندان معلوم نیست. سرمست لحظه اند و به همین دلیل نه غمگنند و نه افسرده. برای یک انسان دیدن چنین منظره ای آسان نیست، زیرا او به این که انسان است و حیوان نیست می نازد. با وجود این، خوشیِ حیوان را با حسرت می نگرد زیرا او چیزی جز زندگی بسان حیوان که فارغ از درد و الم است نمی خواهد. مع هذا این خواست او عبث است، زیرا او نمی خواهد واقعا حیوان باشد. انسان جای آن دارد که از حیوان بپرسد: چرا از خوشبختی خود سخنی نمی گویی و بی تفاوت به من می نگری؟ حیوان به نوبه خود می خواهد پاسخ دهد و بگوید : زیرا من همیشه پیش از آن که سخنی بگویم فراموش می کنم چه می خواستم بگویم- لکن آنگاه حیوان همین پاسخ را هم بلافاصله فراموش کرد و ساکت ماند: به این ترتیب انسان فقط متحیر ماند.
نیچه، فردریش(۱۳۸۵) سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی. ترجمه عباس کاشف و ابوتراب سهراب. نشر فرزان روز. ص ۱۴