تجدد یعنی جامعه خطر پذیر(اولریخ بک)
گیدنز بیان می دارد که:
تجدد را می توان به طور خام معادل دنیای صنعتی دانست، مشروط بر آن که توسعه صنعتی را بعد منحصر به فرد دنیای متجدد ندانیم. غرض از توسعه صنعتی نیز اشاره به مناسبات اجتماعی ویژه ای است که مستلزم کاربرد وسیع قدرت مادی و ماشین آلات گوناگون در فرایند های تولیدی است. بدین مفهوم، صنعت گرایی یکی از محورهای نهادین تجدد است. دومین بعد سرمایه داری است- به معنا نوعی نظام تولید کاایی که از دو ویژگی عمده برخوردار باشد : ۱) وجود بازار رقابتی برای عضره کالاها ها ۲) تبدیل نیروی کار به کالای قابل عرضه در بازار. هر یک از این دو نهاد را می توان در تحلیل های پژوهشی از نهاد های نظاتر متمایز ساخت. این نهاد های اخیر شالوده افزایش گسترده نوعی قدرت سامزادهی را تشکیل ی دهند که همراه با ظهور زندگی اجتماعی عصر تجدد اهمیتی روزافزون می یابند. (گیدنز، ۱۳۸۵،ص ۳۳)
آلتوسر معتقد است:
آنچه ظاهرا بیرون از ایدئولوژی (و دقیق تر بگوییم: در کوچه) در گذر است در واقع در خود ایدئولوژی می گذرد پس آنچه به واقع در ایدئولوژی می گذرد، ظاهرا در خارج آن می گذرد. و بدین علت کسانی که در درون ایدئولوژی هستند. بنا به تعریف، خود را خارج از ایدئولوژی می پندارند. یکی از جلوه های ایدلولوژی ، طرد عملی خصلت ایدئولوژیک ایدئولوژی توسط ایدئولوژی است: ایدئولوژی هیچ گاه نمی گوید “من ایدئولوژیک هستم. باید بییرون از ایدئولوژی یعنی در شناخت علمی بود تا بتوان گفت : “من در ایدئولوژی هستم” (افراد بسیار کمی این حرف را می زنند)، یا این که(این یکی حرفی است که غالبا می گویند) “من در ایدئولوژی بودم.”(آلتوسر،۱۳۸۷، ص۷۲)
ما غربگرایی و حتی غربزدگی را با تجدد مترادف می آوریم. تجدد امروزه به معنای جهانی شدن است با حفظ هویت فرهنگی. غرب دیگر تنها مدل نیست و تنها عامل پیشرفت و تجدد هم نیست. ماشین امروز در اروپا و امریکا و ژاپن و چین و هند ساخته می شود و حاصل تحول میراث بشری است. تجدد و سنت را هم نمی توان در برابر هم قرار داد. از بسیاری از سنت ها می توان در راه تجدد مدد گرفت البته برخی از سنت ها هم دیگر قابل قبول نیستند. امروز جهانی بودن و غربی شدن با هم فرق دارند.
تجدد نه به معنای رشد اقتصادی است و نه به معنای اروپایی کردن آداب و رسوم و نه در شهر بزرگ زیست بلکه طرز برداشت خاص است از زندگی تجدد به معنای آن است که بنیان های زندگی تعاریف جدیدی می یابند: یعنی جای انسان در این جهان ، رابطه او با طبیعت و زمان، واکنش او در برابر مرگ و روابطش با دیگران دگرگون می شوند. متجدد کسی نیست که کلاه فرنگی بر سر بگذارد و در برابر خارجی احساس فرودستی کند و برای هم وطنان فخر بفروشد. آدم متجدد کسی است که به آزادی های فردی دیگران احترام گذارد، خالی از تعصبات افراطی باشد و …(بهنام، ۱۳۸۶، صص ۱۸۲-۱۸۳)
صرف نظر از آن چه در غرب رخ داده و صرفا با توجه به انتقال سطح این نوع افکار به کشورهای جهان سومی- مثلا ایران- به شهادت عینی تاریخ صد ساله اخیر، می توان به نحو انضمامی نشان داد که عملا تجدد مبدل به جزمیتی شده که گویی باید بدون بررسی و تامل وتوجه به شرایط موجود واقعی، مورد پذیرش قرار گیرد که یکی از لوازم اصلی آن گسستن کامل از گذشته است. از طرف دیگر نمی توان فراموش کرد که به هر ترتیب سنت نه فقط انعکاس بالفعل و انکار ناپذیر تاریح و گذشته یک قوم است، بلکه مهم تر از آن، در عین حال، به وسیله دفاعی و راز بقای او نیز به شمار می رود و در واقع انچه بدین ترتیب به خطر می افتد فقط شامل “گذشته” نمی شود- چیزی که گذشته است در معرض خطر قرار نمی گیرد- بلکه دقیقا “آینده” آن قوم است که تیره و مضمحل می گردد: قومی که گذشته خود را فراموش می کند در واقع “آینده” خود را نیز از دست می دهد. (مجتهدی،۱۳۸۷، ص ۳۳)
بنا به نظر گوبینو، شهرت ولتر نیز در ایران آن عصر در واقع از سنخ شهرت ناپلئون، یعنی بسیار سطحی و غیر مستند است، با این که در عین حال – حداقل در نزد گروهی از مردم- دلالت بر گرایش ضد سنتی و تمایل به تجدد به نوع غربی دارد. (مجتهدی، ۱۳۸۷، ص ۱۷۰)
منبع:
آلتوسر، لویی.(۱۳۸۷) ایدئولوژی و ساز و برگ های ایدئولوژیک دولت. ترجمه روزبه صدرآرا. نشر چمشه
بهنام، جمشید. (۱۳۸۶). ایرانیان و اندیشه تجدد. نشر فرزان روز.
گیدنز، آنتونی.(۱۳۸۵) تجدد و تشخص. جامعه و هویت شخصی در عصر جدید. ترجمه ناصر موفقیان. نشر نی
مجتهدی، کریم. (۱۳۸۷) فلسفه و تجدد. نشر امیر کبیر.