پیروزمندی یک فلسفه در دوره های مختلف تغییر کرده است. ابتدا جستار در باب هستی نامکشوف بود، بعد مساله دیالکتیک و نیز اخلاق به میان آمد. زمان را به میان کشیدند. دستیابی به یک جمله که شکی در آن نباشد. سیستم ساختن. بعد شرایط دست یابی به جواب یک سری سوال متافیزیکی. بعد تلاش برای بخیه زدن شکاف به وجود آمده . قدرت نمایی و منطق و هستی شناسی در نزد هگل. بعد دیگر جستار تا حدی از هم گسیخته می شود تا می رسد نزد نیچه…بعد…
پی نوشت:
نغمه ای از فلوطین:
پس فلسفه چیست؟ بی گمان پر ارجترین چیزها در وجود ماست. آیا فلسفه و دیالکتیک یکی است ؟ نه. ولی دیالکتیک عالیترین بخش فلسفه است. نباید گمان کرد و دیالکتیک تنها ابزاری برای فلسفه است زیرا دیالکتیک از نظریه های و قواعد تهی تشکیل نمی یابد بلکه به خو.د هر چیز (فی نفسه) می پردازد، و همه موجودات همچون ماده ای در خدمت فعالیت اوست. دیالکتیک از طریق روش خاص خود، به خود موجودات می رسد و دست یافتنش به خود موجودات با دست یافتن به نظریه هایش در آن واحد صورت می گیرد و بنابراین، دیالکتیک، گرانبهاترین بخش فلسفه است. (فلوطین، ۱۳۶۶، صص ۷۴-۷۵)
کانت هم فلسفه را “علم رابطه کل شناسایی با غایات ذاتی عقل انسان” یا “عشقی که موجود عاقل به غایات عالی عقل انسان دارد” تعریف می کند. غایات عالی عقل صورت بخش نظام فرهنگ هستند.”(دلوز،۱۳۸۶، ص ۱۹)
منبع:
دلوز، ژیل.(۱۳۸۶) فلسفه نقادی کانت. ترجمه مهدی پارسا. نشر گام نو
فلوطین(۱۳۶۶). دوره آثار فلوطین. جلد اول. ترجمه محمد حسن لطفی. انتشارات خوارزمی.