پرسپکتیو لزوما ابزار ترسیمی نیست بلکه با مسئله شناخت و جهانبینی ما نسبت به محیط اطرافمان گره خورده، بهطوریکه بسط و گسترش پرسپکتیو در هنر نقاشی و معماری با تغییر پارادایم در فلسفه و شناخت همراه بوده است. «پرسپکتیو در این معنی صرفا ابزاری تدوینی و ترسیمی نیست بلکه دربرگیرنده ابداع و اندیشههایی میشود که بیشتر ریشه در تعریف فضایا نگرش آدمی نسبت به بارهای معنایی فضا دارند تا اتکا بر آنچه ملموس است» (فلامکي، .)۱۷۵ ،۱۳۹۱ در هر دوره از تاریخ اندیشه پارادایم معماری با تغییر پارادایمهای فکری دستخوش تغییر شده است. بهعنوانمثال در دوران رنسانس تعریف نوینی از معرفتشناسی یا شناخت بر اساس فاعل شناسا رخداده، این تعریف انسان محور با شکلگیری پرسپکتیو و توجه به منظر فاعل شناسا در هنرهای تجسمی چون نقاشی و معماری دوران رنسانس همراه (بهشتی، )۱۳۸۵و گاه به لحاظ زمانی تغییر پارادایمهای معماری مثل پرسپکتیو مقدم بر ساختارهای شناخت بوده است (همان.) تمام این شواهد بر وجود تقارنهای مشابه در ساختار ذهن فاعل شناسا و ساختار پرسپکتیو دلالت دارد. اما سؤال این است که چگونه و با چه ابزاری میتوان بین ذهن بهعنوان حوزه کیفی و پرسپکتیو، بهعنوان حوزه کمی ارتباط برقرار کرد؟
منبع:
محمدی علی، اصغرزاده علی(۱۳۹۶) پرسپکتیو شناختی و استعاره های زبانی در معماری معاصر ایران. فصلنامه هویت شهر. شماره سی و یکم