چون در ایام حکم المستنصر به دولت ادریسیان در مغرب اقصی پایان داده شد، سپس در ایام المنصور محمد بن ابی عامر بقایای ایشان تار و مار شدند و مغرب به صورت ولایتی تابع حکومت قرطبه درآمد، بسیاری از زعمای این خاندان در انحنای مختلف پراکنده شدند و تا از گزند حکومت جدید در امان مانند متواری گردیدند، ولی در همه حال چشم به راه روزی بودند که قدرت از دست رفته را باز گردانند. جمع کثیری از ایشان به اندلس مهاجرت کردند. این بربرها و مغربیان تحت لوای دولت عامری- در اواخر ایام آن دولت- آرمیدند و در استحکام مبانی دولت و سپاه ایشان یاری ها نمودند. (عنان، ۱۳۸۰، ص ۶۵۳)
نسب علوی و نژاد اصیل عربی را که بنی حمود به خود بسته بودند اگر در نظر نگیریم این خاندان از هر حیث به بربر انتساب داشتند و صیغه بربری بر انان غلبه داشت، آن سان که به زبان عربی سخن نمی گفتند. زبانشان بربری بود ابن الخطیب آن گاه که از علی بن حمود حکایت می کند به این امر اشارت دارد. (عنان، ۱۳۸۰، ص ۶۵۴)
در روز بیست و هشتم محرم سال ۴۰۷ هجری/ اول ژوییه سال ۱۰۱۶ علی بن حمود به قصر قرطبه درآمد و به جست و جوی هشام الموید پرداخت، ولی او را نیافت. علی بن حمود یقین داشت که سلیمان او را نکشته بلکه پنهان کرده است، ولی چون دانست که او را کشته اند سلیمان و پدر و پسرش را بیاورد و به دست خود به انتقام خون او بکشت. سپس وفات هشام الموید را اعلام داشت و برای خود بیعت طلبید. با او به خلافت بیعت کردند و الناصرالدین الله لقبش دادند. مدت خلافت سلیمان- بار دوم- از آن هنگام که به قرطبه داخل شد سه سال و چند ماه بود. بدین گونه حیات دولت دولت امویان در اندلس به پایان رسید دولتی که از آغاز عصر امارت تا پایان عصر خلافت به مدت دویست و شصت و دو سال مدت گرفته بود و پایه های خلافت اموی عاقبت فرو ریخت؛ دولتی که در عصر هشام الموید چهل سال پرده ای بود بر اعمال بنی عامر، سپس شبحی ضعیف بود گرفتار در کشاکش هرج و مرج ها و فتنه ها و نابسامانی ها.(عنان، ۱۳۸۰، صص -۶۵۶ ۶۵۵)