مواضع ارسطو در قبال افلاطون
در نظام سازي، فروتنی نیز هست. شعله شهود و عشق افلاطونی گرچه خیزان است، شعاع نظم ارسطویی هم چه ستودنی
است!
نظام سازي در باب حقیقت، حقیقتاً هم از یک سو دشوار و از سوي دیگر آسان است،)ارسطو، (۴۷ ،۱۳۸۴
دلیل آن این است که هیچ کس نمی تواند چنانکه شایسته است به آن دست یابد.
آیا ارسطو از آن همه همهمه یونان ما قبل خودش خسته شده است؟ هر چه هست، او نظام می سازد تا موضوع را ساده تر دنبال کند. به نظر می آید که فروتن تر می باشد. موضوعش هم در ابتداي امر طبیعت است. در ما بعدالطبیعه قرار است به آنچه بعد از طبیعت است پرداخته شود. او در همان ابتداي امر معتقد است که ما روز روشن هم ممکن است نبینیم. یعنی حقیقت را از دور و برمان پر دهیم. می ماند این که چه کنیم؟ پس از چیز چه هست افلاطونی به چه کنیم ارسطویی قرار است برسیم:
این درست که فلسفه شناخت حقیقت نامیده می شود. زیرا هدف ” شناخت نظري” حقیقت و هدف “شناخت عملی” ، کنش است. )ارسطو، ،۱۳۸۴ص (۴۸ پس ergonیعنی کنش اهمیت جدي تري براي ارسطو دارد؟ خیر، از قبل هم به این مساله کنش در تاریخ فلسفه یونان باستان می پردازند ولی روش ارسطو این است اول ببینیم شناخت ما از “چگونگی چیز ها”)ارسطو، ،۱۳۸۴ص (۴۸به چه روش است.؟ کلید واژه فلسفه ارسطویی در کتاب مابعد الطبیعه : علت است. علت در این میان اهمیت دارد. حکمت دانشی است درباره برخی مبادي و علت ها)ارسطو، ،۱۳۸۴ص (۶ علت. دانستن علت، جویایی دانستن را می رساند که در همه انسان ها نهادینه شده است. پس شده “همه“ انسان ها. بعدا هم می بینیم در رساله هدایت صحیح عقل دکارت، او در همان ابتداي امر، از تقسیم عقل در میان “همه” انسان ها ابراز رضایت می کند. دیگر از فضیلت-مرد افلاطونی خبري نیست. دلایل اجتماعی یونان هم مزید علت است که به آن خواهیم پرداخت. پس شد “همه” انسان ها. همه لا اقل در شناخت طبیعت درد مشترك داریم. نافع تر هم هست. ولی پس چه کسی شعله بکشد و جلو ببرد؟ کلا افلاطونی ها، دار و دسته اي ترند. و بعد از عقل:
حس بینایی است که بر همه حس هاي دیگر برتري دارد. )ارسطو، (۳ ،۱۳۸۴پس ادراك حسی جایی فروتنانه تر می باشد. تا فضیلت زیبایی یابی!
فضیلت- مرد! همواره در تاریخ فلسفه، دردسرهایی را ایجاد کرده است. متعاقبا در نیچه و نیز ترکیب بندي دازاین نزد
هایدگر می بینیم.
ارسطو: فکر منشا و واژه نهاده و متعاقبا تقلیل یافتن به “مکانیسم“ این که چیز هست. چون طبیعت است که هست. و طبیعت علت دارد. علت در طبیعت نهاده شده است. علت واقع است در طبیعت. بهتر بگوییم نهاده شده تا بعدا از آن واژه، به خوبی در توضیح تاثیر ارسطو بر پیروانش استفاده کنیم. وقتی می گوییم نهاده شده است راحت تر می توانیم به مساله مکانیسم پی ببریم. مکانیسم در قرن بیستم در فلسفه هاي خاصی دیده می شود. علت نهاده شده است پس تقدم و تاخر به وجود می آید مثلا: چیزهاي متوسط که داراي متقدم و متاخرند، متقدم ضرورتا علت چیزهایی است که پس از آنند. )ارسطو: :۱۳۸۴صص (۵۰-۴۹وقتی می گوییم علت نهاده شده است. پس، “پس از” و “پیش از” هم اهمیت می یابد. که مربوط به دیرند است. اگر فقط به بعضی فلسفه هاي قرن بیستمی تعلق خاطر داشته باشیم.
منبع:
ارسطو. ) (۱۳۸۴متافیزیک. مابعد الطبیعه. انتشارات حکمت