درازنای کوچه کم و کوتاه نبود
وقتی می دویدی
آخرین خبر مرگ گل رز
از فریاد کشی رادیوها
پیدا بود بر پهنه آسمان
دیر یا زود
نوبت تو هم خواهد رسید
خواهی رفت
ما می مانیم
و دفتر های شعر بعد از مرگت
که حکم تعویق چاپ بعد از مرگت را خورده اند
درازنای کوچه بی نشانی بود
آن روز که ظفر مندانه
ان سوی دیگر دنیا نعره می کشیدند
پای کوبی می کردند
می رقصیدند…حتی
که دیوار زورگویی هم چنان چه بلند است
و برایشان زهر نبود
که کسی بی دفاع باشد
نداند که با کسی پریدن
عاقبتش کشته شدن است
عاقبتش رفتن است
در گردبادی فرو رفتن است
که طعم و رایجه حماسه ندارد
حتی برای مهیج ترین شبانه خوانی های نوجوانان
آدمی است دیگر اشتباه می کند
شعر می گوید نظر می دهند
که بروی گوشه ای کار کنی
سر بشوی تو سر ها
نمی داند که تو را هم می کشند
گوشه ای رز و فتجان قهوه ای
ماتم می گیرند وقتی
فرهیخته ای روزنامه می خواند
این خبر را می خواند
چه می شود کرد رز است
عمری کوتاه دارد
غم هایش هم صحنه ای و کوتاه است
چه می شود کرد قهوه است
همه چیز را سریع حل می کند
در ذهنت
که پایانی ترین حروف
در پایانی ترین خانه های خالی جدول
چیستند؟
نام شعری…
مترادف دلهره
شاعر دهه دوم قرن بیست و یکم
دوای سرگیجه
چه می دانم
می خواستی کسی شود
توصیه ای کردی
چیزی گفتی
برود بشنود
برود بشنوندش
بخواهندش
کسی بشود
سری بشود توی سرها
فکر نمی کردی بتواند دوام بیاورد
خبر انفجار را که شنیدی
همه چیز جلوی چشمانت تکرار شد
شاید فقط حرفی بود
که گپ عاشقانه ات را ادامه بدهی
سری باشی تو سرها
نمی دانستی….
آدمی است دیگر اشتباه می کشد
می کشد …. نظر می دهد
آدمی است دیگر اشتباه می کند
شعر می گوید نظر می دهد
حزین توهمات بیهوده آخر شبی
از دور تو را وداع می گویم
و جدول ناتمام را کنار می گذارم
همه خانه ها در این جدول
به مترادف دل سوخته ای ختم می شود
که چیزی بلد نبود از عشق
فقط توصیه می کرد
نمی دانست این می شود
آدمی است دیگر چه می شود کرد
بغض می کند…شعر می گوید
بغض می کند
حتی در پنداشته های وهمناکش
وقتی چیزی واقعا رخ نداده است.
مهزیار کاظمی موحد