از ویلیام شکسپیر(رومیو و جولیت)
(رومیو، مرکوتیو، بن وولیو، هوراشیو، و پنج شش تا نقابدار دیگر وچند مشعلدار وارد می شوند. )
رومیو- آیا باید صحبتی به عنوان بهانه ی خود بکنیم؟
یا اینکه بدون پوزش داخل شویم؟
بن وولیو- عهد تطویل کلام دیگر سپری شده است.
ما با یک دستمال گردن و کمان تخته ای رنگ زده
همان طور که یک بچه های کلاغ ها را پرواز می دهد
اگر خانم ها را بترسانیم الهه عشق را نمی توانیم فریب دهیم،
همان طور که ورود به صحنه را نمی توان با سخنانی آغاز کرد
که آهسته پس از یادآوری سخن رسان تکرار می شود،
ولی بپذار هر طور که مایلند ما را ورانداز کنند.
ما هم چند دوری آهسته می رقصیم و از اینجا می رویم.
رومیو – به من مشعلی بده. من حاضر نیستم بسراغ این حرکات کند بروم.
و چون احساس سنگینی می کنم سبکی مشعل را تحمل خواهم کرد.
مرکوتیو – نه ، رومیوی نجیب! ما اصرار داریم تو برقصی
رومیو- باور کن، میل ندارم. تو کفش های رقص و پاهای چابکی داری
ولی قلب من چون یک تکه سرب سنگینی می کند و مرا به زمین می زند.
من قدرت حرکت ندارم.
مرکوتیو – تو عاشقی. پس بالهای الهه عشق را عاریه کن و برای جست و خیز معمولی بپرواز در آی
رومیو- تیر او چنان بسختی بقلب من اصابت کرده است
که نمی توانم با پرهای سبک او بپرواز در آیم.
و چنان پر و بالم بسته شده که حتی نمی توانم
بر فراز پریشانی خفقان آور، خیزی بردارم
و ناچار زیر بار سنگین عشق خم می شوم.
هوراشیو- و با خم شدن خود بار سنگینی برای عشق می شوی که برای چنین چیز لطیفی فشاری بس گران است.
شکسپیر، ویلیام (۱۳۸۴). رومئو و ژولیت. ترجمه علاء الدین بازرگانی. انتشارات علمی و فرهنگی. صص ۴۹-۵۰