از هملت اثر ویلیام شکسپیر

قبل اندیشی و باورپذیری در مورد یک رویداد ذهنی،  الهام و خود انگیختگی به همراه دارد و به پیش گویی و پیش نگری نویسنده می انجامد. حادثه ای تاریخی که ممکن است واقعا اتفاق افتاده یا مستحدث ذهن او باشد. دوباره در خاطرش جان می گیرد و حرکتی رادر ناخودآگاه او آغاز می کند. این رویداد نفهته کم کم به سطح می آید تا موجودات عینی و واقعی اش را دردنیای خارج به نمایش بگذارد در هر دو نمایشنامه “هملت و مکبث” با چنین قبل اندیشی هایی رو به رو هستیم. حضور جادو گران و پیشگویی  آنها را از آینده یه مکپث و ظهور ناگهانی و حیرت انگیز روح در نمایشنامه ” هملت” نمونه های باشکوهی از خلاقیت ، ،نوآوری و پردازش نمایشی ذهن ویلیام شکسپیر به حساب می آید. نمایشنامه هملت با بیانی موزون و هجایی پیش می رود تا لحظه ی تعمق را برای خواننده و تماشاگر طولانی و ماندگار سازد و به شیوره ای تعامدی و هنرمندانه دچار تغریق و لامکانی ذهنی شود و روحش – با این که حادثه از لحاظ تاریخی اجتماعی و جغرافیایی با موقعیت او مغایرت دارد در آستانه صحنه و در کنار کاراکتر ها قرار گیرد. (پارسایی، ۱۳۸۰)

منبع:

حسن پارسایی(۱۳۸۰)  نگاهی دیگر به هملت شکسپیر . بیدار دی ۱۳۸۰ شماره ۱۱

 

از هملت اثر ویلیام شکسپیر

هملت- هوا خیلی سرد است. پوست تن انسان را می گزد.

هوراشیو- بلی، راستی هوای پر سوزیست.

هملت- ساعت چند است؟

هورشیاو- گمان می کنم هنوز دوازده نشده است.

مارسلوس – نه، ساعت ، دوازده را زده است.

(از پشت صحنه، صدای نواختن شیپورها و خالی کردن توپها شنیده می شود.)

قربان مقصود از این صداها چیست؟

هملت- کلادیوس شب را بیدار مانده عیش و نشاط  می کند،  شراب می خورد و می رقصد. و هنگامی  که جرعه های  شراب را فرو می برد طبل  و شیپور چنانکه می شنوید  صدای ناهنجار خود را به سلامتی او بلند کرده اند.

هوراشیو- بلی معمول چنین است. و به عقیده من،  اگر چه خودم زاده این خاک هستم و از کودکی با این نشاط آشنا بوده ام، یک رسمی است که ترک آن شایسته تر از رعایت آن است.  این خوشگذرانی  و سرمستی  که در شرق و غرب دانمارک حکمفرماست ما را در نظر  ملل دیگر پست و حقیر جلوه می دهد. ایشان  ما را خوکان  شرابخواره  می خوانند و نام ما را به زشتی می برند.  ما هر قدر  هم که هنرهای شایان از خود به ظهور برسانیم این نام زشت از قدر  آن هنرها می کاهد. غالبا اتفاق می افتد  که بعضی  اشخاص دارای عیب  مخصوصی  هستند. مثلا یکی از عناصر  مزاجی ایشان  زیاده از حد قوی  شده کلیه  حواس ایشان را دستخوش  خود می سازد، یا آنکه  عادت مخصوصی هستند.  مثلا یکی از عناصر مزاجی ایشان زیاده از حد قوی شده کلیه حواس ایشان را دستخوش خود می سازد، یا آنکه  عادت مخصوصی بیش از حد مطلوب  بر اطوار و حرکات مطوبع ایشان تسلط پیدا می کند. در بعضی موارد این عیب مادرزاد است و از دست طبیعت و طالع منحوس ، در هنگام تولد  به ایشان رسیده  است،  در این صورت هیچ گونه تقصیری  متوجه خود این اشخاص  نیست زیرا بشر اختیاری مبدا  تکوین  خود ندارد. اما به هر حال،  اگر این اشخاص در تقوی و فضیلت به مقام الوهیت  هم برسند و تا آن حد  که برای بشر ممکن باشد به کسب کمالات و محاسن نائل گردند آن عیب مخصوص از قدر و منزلت ایشان می کاهد و تمام محاسن و کمالات ایشان به خاطر آن عیب لکه دار  می شود. غالبا اتفاق می افتد که یک ذره از پلیدی، تمام ماده ی نیکو را آلوده و مانند خودش بد نام می سازد.

پی نوشت:

!manner maketh man

 

شکسپیر، ویلیام. (۱۳۸۶) هملت. ترجمه  مسعود فرزاد. چاپ پنجم. انتشارات علمی و فرهنگی. صص ۴۷-۴۸

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *