سارتر: زبون مسئول زبونی خویش است

فلسفه اصالت وجود خاص انسانی حدود و ثغور کاملا مشخصی ندارد و اغلب ملاحظه  می شود که بعضی از مولفینی که منتسب به این مکتب هستند، این انتساب را نمی پذیرند با این حال می توان گفت که اگزیستانسیالیم مکتبی است که سوالات فلسفی را در باب نحوه ی هستی انسان،متمرکز می سازد به هر حال فلسفه های اصالت وجود خاص انسانی سرآغازی در تاریخ فلسفه قرن بیستم می باشند.

به نظر بعضی ها فلسفه های اگزیستانس فلسفه خاصی را مشخص نمی سازند بلکه کیفیت و طرز مطرح کردن سوال فلسفی را نشان می دهند. در هر حال، این مکتب تفکر در باب هستی انسان را مرکز ثقل  تاملات خود قرار داده و سعی می کند وصف زنده ی آن هستی را در ضمن ابهام کاملا ملموس و بی واسطه اش درک کند. بدین جهت  مخالف با تلاش های هوش استدلالی است که می خواهد هستی انسانی را تابع مقررات خود نموده و تحت سیطره نظام عقلی درآورد. فلسفه اصالت وحود خاص انسانی تفکری است که اصل و اساس خود را بر فردیت حی و حاضر انسانی و نه بر تمامیت کلی انتزاعی ، قررا می دهد/ جایی که انسان مقام خود را جست و جو می کند . فلسفه اصالت وجود خاصانسانی از این جهت مبین یک گرایش دائمی تفکر فلسفی  انسان استف که  عبارت از نوعی فلسفیدن می باشد. این فلسفه از زمان تمایز بین وجود و ماهیت و تمایز بین بودن به صورت خام  و مجموعه ی خصوصیات ضروری برای بودن یک واقعیت به نام فلسفه هستی خاص انسانی یا فسلفه ی اگزیستانس ظاهر شده است.(نوالی، ۱۳۷۳، ص ۲۱)

در اندیشه سارتر، آزادی نقشی بزرگ دارد. در نظر سارتر، آزادی همانا هستی ماست. آزادی ضرورت هستی ماست. انسان محکوم به آزادی است. آزادی من مطلق است اما مرا یارای گریز از مسئولیت نیست. چون تعین من به هیچ روی از آن غیر نیست مسئولیت من در قبال هستی و کردار من منحصرا بر دوش  من است. مسئولیت من به واقع بس عظیم است زیرا راهی بر می گزیینم که برای همگان است. می توان از آنچه گذشت نتیجه گرفت که (۱) انسان دارای هیچگونه ماهیت معین نیست ماهیت او آزادی است و آن ضرورت هستی است یعنی ماهیت انسان نامتعین است. (۲) هستی نه تنها بر ماهیت پیشی دارد. بلکه ماهیت انسان اگزیستانس اوست. این عقیده همه فیلسوفان اگزیستانس است که در فلسفه سارتر با تاکید بیشتر بیان شده است.(حسن زاده، ۱۳۸۵)

زبون مسئول زبونی خویش است
کسانی به ما ایراد می کنند که چرا در آثار ادبی خود به توصیف اشخاص بی خون، زبون و سست عنصر و حتی گاهی به توصیف اشخاص کاملا شریر می پردازیم. این ایراد تنها بدین سبب نیست که اشخاص آثار ادبی ما بی خون، زبون و سست عنصر یا شریر تصویر شده اند. زیرا ما اگر مانند زولا معقتد بودیم که اشخاص به سبب وراثت و یا به علت تاثیر محیط و تاثیر جامعه یا به سبب جبر جسمی و روحی چنین هستند، آنگاه معترضین قانع می شدند و می گفتند: “همین است، ما همینیم که هستیم. از هیچ کسی در این باره کاری و چاره ای ساخته نیست.”

هیچ کس قهرمان زاده نمی شود.
هیچ کسی فطرتا زبون آفریده نشده است. البته کسانی فطرتا عصبی هستند و همان طور که مردمان ساده دل می گویند، کسانی هستند که دارای روحیه ای ضعیف اند. کساین نیز از نظر روحی قوی هستند. اما کسی که صاحب روحیه ای ضعیف است، بدنی علت زبون و سست عنصر نیست. زیرا آنچه آدمی را سست عنصر می سازد، عمل گریز یا تسلیم است.

اگزیستانسیالیسم مکتب خوش بینی است
به شرحی که گذشت گمان دارم که به بعضی از ایرادهایی که به فلسفه ی اگزیستانسیالیسم کرده اند، پاسخ داده باشم.
چنانکه می بینید، این فلسفه را نمی تواتن فلسفه ای مبنی بر انزواطلبی و گوشه گیری دانست، زیرا آدمی را با مقیاس عمل می سنجد و تعریف می کند. اگزیستانسیالیسم توصیفی بدبینانه از بشر به دست نمی دهد. بدین سان، فسلفه ای خوش بین تر، از آن نمی توان یافت، زیرا عقیده دارد که سرنوشت بشر در دست خود اوست.
همچنین اگزیستانسیالیسم کوششی برای انصراف بشر از عمل نیست زیرا به آدمیان اعلام می کند که امیدی جز به عمل نباید داشت و آنتچه به بشر امکان زندگی فقط عمل است.(سارتر، ۱۳۸۴، ص ۵۳-۵۵)

حسن زاده، صالح(۱۳۸۵) بحث تطبیقی اگزیستانسیالیسم غربی و اصالت الوجود در فلسفه اسلامی.  خردنامه صدرا تابستان ۸۵٫ شماره چهل و پنجم

سارتر، ژان پل.(۱۳۸۴). اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر. ترجمه مصطفی رحیمی. انتشارات نیلوفر.

نوالی محمود. (۱۳۷۳) فلسفه های اگزیستانس  و اگزیستانسیالیسم تطبیقی. صص ۲۱ انتشارات دانشگاه تبریز

 

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *