نوسازی را نمی توان(can’t be) صرفا(just?) به مثابه فرآیند نهادی یا تنها به منزله جنبشی در سطح آگاهی درک کرد. اگر قرار باشد تاثیر کامل نوسازی دریافته شود، باید به صورت فرآیندی در نظر آید که از طریق آن خوشه هایی خاص از نهاد ها و مضامین آگاهی متنقل می شوند. نوسازی، به معنایی که پیش تر این اصطلاح را تعریف کردیم، فرآیند انتقال مجموعه هاست.(group)
آگاهی(awareness) مدرن گرد هم آمده یا مجموعه ای از درون مایه های خاص است. این بدان معناست که هر چند هیچ معیار یا مقیاسی از سوی ما در این بحث ارائه نشده، اما رهیافتمان بیشتر “کمی” بوده است تا سنخ شناسانه. به بیان دیگر ، کوشیده ایم آگاهی مدرن را درباره مجموعه ای از درون مایه های شناختی و هنجاری تحلیل کنیم(analysis)، طوری که بتوان درجه مدرنیته را بر حسب شدت و تکرار این درونمایه های اندازه گیری کرد(to measure). در نتیجه، می توان گفت که هیچ جامعه ای را هرگز نمی توان یافت که به معنای کامل یا انحصاری مدرن باشد، و نیز امروزه، تنها جوامع معدودی را می توان به سادگی در مقام غیر مدرن توصیف کرد. جوامع گوناگون بیشتر نشان دهنده ی درجات مختلفی از کثرت تحقق و تراکم مضامین مورد بحث اند. با این وصف(description) ، تفاوت های شدیدی در این زمینه میان اکثر جوامع صنعتی پیشرفته و بیشتر جوامع به اصطلاح جهان سومی وجود دارد. با اینکه جوامع صنعتی پیشرفته – که همچنان درون خود دارای ” انبانه” ای از نهاد ها و آگاهی مدرن نشده هستند. فرآیند نوسازی را تکمیل نکرده اند اما آن ها به مراکزی تبدیل شده اند که این فرآیند از آن جا به سوی جوامع کم تر پیشرفته ساطع می شود. درست به همین دلیل است که (that’s why) امروزه در بخش عمده ای از جهان نوسازی ، خود را در مقام فرآیند غربی شدن باز می نماید. نوسازی بدین معنا(this means) افزون بر این که فرایندی معطوف به دگرگونی اجتماعی است، به منزله تحمیل فرهنگی نیز تلقی می شود.
برگر، پیتر، برگر، بریجیت، کلنر، هانسفرید.(۱۳۸۱). ذهن بی خانمان، نوسازی و آگاهی. ترجمه محمد ساوجی.نشر نی صص ۱۲۳-۱۲۴